У нас вы можете посмотреть бесплатно داستان ترسناک مرد فقیر و معامله با اجنه: در راه روستای متروکه گرفتار اجنه... или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
همان شبی که همه چیز آرام به نظر میرسید، در خانه پدربزرگم نیمه شب به صدا درآمد. پشت در، پیرمردی عجیب ایستاده بود، پیرمرد واژههایی از دهانش بیرون ریخت که مرا به سمت روستایی متروکه کشاند.روستایی که سالهاست اجنه... داستان ترسناک: من اسماعیل هستم. به همراه خانوادهام در شهر آبادان زندگی میکردم، البته اصالتم برمیگرده به شهر زنجان، پدربزرگم ساکن یکی از روستاهای اطراف زنجان بود. اوایل دهه ۷۰ پدربزرگم از روستا به شهر مهاجرت کرد و نمیدونم چرا روستا به کلی متروکه شد. در همان سالها که بیمه هنوز جا نیفتاده بود، پدرم تصادفی کرد که خسارت جانی و مالی زیادی در بر داشت و زندگی ما که یک زندگی معمولی بود به زیر خط صفر رفت. من که درس میخواندم دیپلم را گرفتم و به خدمت رفتم تا بتوانم به پدرم کمک کنم تا زودتر بدهیها را پرداخت کنیم و سر و سامانی به زندگیمان بدهیم. برای همین بعد از برگشتن از خدمت، روی وانت پدرم که میترسید باهاش کار کند، شروع به کار کردم و عمداً بارهایی که نزدیک به زنجان بود را قبول میکردم تا بین راه به پدربزرگم هم سری بزنم، ولی آخرین باری که پدربزرگم را دیدم حرفهای عجیبی در مورد تابلوی نقاشی که کشیده بود و نرفتن به روستا و مردنش میزد، که حسابی فکر من را مشغول کرده بود. تا اینکه درست همانطور که پدربزرگم گفته بود، آن دیدار، دیدار آخرمان شد و پدربزرگم فوت کرد. یک شب بعد از مراسم پدربزرگم وقتی همه به خانههای خودشان برگشته بودند و من تنها در خانه پدربزرگم دراز کشیده بودم، صدای در به هوا بلند شد، وقتی در را باز کردم پیرمردی خمیده با عصای فرسودهای را توی چهارچوب در دیدم که ایستاده بود. خودش را مش سلیم معرفی کرد، دوست صمیمی پدربزرگم. ادعا داشت که توی همه مراسم حضور داشته است اما من اصلاً ندیده بودمش.! آن شب مش سلیم حرفهای عجیبی زد که مسیر زندگی من را کاملاً تغییر داد، حرفهایی که مرا به یک روستای متروکه کشاند که در مسیر روستای متروکه اجنه... داستان ترسناک مرد فقیر و معامله با اجنه: در راه روستای متروکه گرفتار اجنه... لطفا کانال ما را سابسکرایب کنید. همچنین اگر ویدیوهای ما را دوست دارید ،لطفا با لایک کردم ویدئو از ما حمایت کنید و با ما همراه باشید. منتظر در نظرات ارزشمند شما در قسمت کامنت ها هم هستیم. لینک سابسکرایب کانال / @dastan_tarsnak_darre_tars سلام ما تصمیم گرفتیم در این کانال داستان های ترسناک که ارسالی از سمت شما دوستان هست و گاهی غم انگیز و گاهی شاد و در عین حال حاوی پیامهای عبرت آموز هست را با شما به اشتراک بگذاریم . لینک سایر ویدیوها و پلی لیست ها: • داستان اجنه • داستان اجنه • Видео لطفا ما را سابسکرایب کنید و ویدیوهای ما را لایک کنید. لینک سایر شبکه های اجتماعی لینک کانال تلگرام: لطفا کانال ما را سابسکرایب کنید. همچنین اگر ویدیوهای ما را دوست دارید ،لطفا با لایک کردم ویدئو از ما حمایت کنید و با ما همراه باشید. منتظر در نظرات ارزشمند شما در قسمت کامنت ها هم هستیم. لینک سابسکرایب کانال / @dastan_tarsnak_darre_tars سلام ما تصمیم گرفتیم در این کانال داستان های ترسناک که ارسالی از سمت شما دوستان هست و گاهی غم انگیز و گاهی شاد و در عین حال حاوی پیامهای عبرت آموز هست را با شما به اشتراک بگذاریم . لینک سایر ویدیوها و پلی لیست ها: • داستان اجنه • داستان اجنه • Видео لطفا ما را سابسکرایب کنید و ویدیوهای ما را لایک کنید. لینک سایر شبکه های اجتماعی لینک کانال تلگرام: https://t.me/dastandarretarss ترسناک ترین داستان واقعی داستان ارواح ترسناک داستان ترسناک جن داستان ترسناک جدید داستان ترسناک صوتی داستان های واقعی ترسناک داستانهای وحشتناک واقعی داستان های ترسناک ماورایی horror stories Scary stories Iranika Shams clip Sizdah #داستان #داستان_واقعی_ترسناک #قصه_ترسناک #ماورا #داستان_واقعی #داستان_ماورایی_ترسناک ترسناک ترین داستان واقعی داستان ارواح ترسناک داستان ترسناک جن داستان ترسناک جدید داستان ترسناک صوتی داستان های واقعی ترسناک داستانهای وحشتناک واقعی داستان های ترسناک ماورایی horror stories Scary stories Iranika Shams clip Sizdah #داستان #داستان_واقعی_ترسناک #قصه_ترسناک #ماورا #داستان_واقعی #داستان_ماورایی_ترسناک