У нас вы можете посмотреть бесплатно آیا انسان خالق شرایط است یا زاییده شرایط؟ - آیت الله محمدرضا نکونام или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
درست است حیث ظهوری انسان ربط تام به حق تعالی است و انسان با تمامی پدیدهها در نظامی مشاعی قرار دارد که چون جزیی از اجزای نظام احسن است، مجموع نظام هستی و پدیدههای آن در وی کارپردازی دارند و اختیار او را تابع خود میسازند، ولی انسان نیز به عنوان جزیی از این نظام چنان توانمند است که تسخیر تمامی پدیدهها تنها یکی از جهات اقتدار باطنی و اختیار اوست و استعداد این که انسان با حیث ظهوری خود مظهر تمامی پدیدهها و نیز حق تعالی به اختیار خود قرار گیرد در اوست و وی با آن که نظم سازمانی در نظام پدیدهها دارد و تابع این نظم مشاعی است، میتواند با شکوفا ساختن قدرت تسخیر خود ناظم تمامی پدیدهها به حسب توانی که در تسخیر دارد قرار گیرد و اختیار مشاعی خود را اینگونه فعلیت بخشد. اصلاب و پدر، مادر، غذا، محیط، زمان، اسباب، صفات فردی و جمعی خود، جامعه، مردم، قوم، ملت و نژاد و ژنتیک تا مبادی عالی و حضرت حق، همه و همه در تحقّق حتی یک فعل کوچک نقش تمامی دارند. من از این نظرگاه خاص خویش با عنوان «جمعی و مشاعیبودن کردار» یاد میکنم. استعانت خلق از حقتعالی تنها در این نظام است که معنا مییابد؛ استعانتی که حق و خلق را در هم پیچیده است و با «وَإِیاک»حقی میشود و با «نَسْتَعینُ»خلقی، بلکه خود اوست که طوف (گِرد) خویش طواف عشق دارد. البته برپایی نظام طبیعی و احسن با توان اختیار آدمی، بسیار مشکل است؛ بهطوری که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله «شَیبَتْنی سُورَةُ هُود»(بحارالانوار، ج۹۲، ص ۱۹۸، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۸۳،کنزالعمال، ج ۱، ص ۵۷۳٫) فرمودند. همین اختیار است که ارسال رسولان را لازم نظام احسن میداند و نبود آن را نقضِ غرض در زمینهٔ رشد بشر میشمرد. این کلام که بر اساس اصل توحید، تمام تقدیرات کلی و عمومی پدیدهها، بلکه جزییات آن به عنایت و افاضهٔ الهی است هرگز مورد بحث نیست و در تمامیت آن نیز توهمی نمیباشد، بلکه بحث در چگونگی آن است. با آن که تمام کردار آدمی به ارادهٔ خود میباشد، همهٔ آن از حق است؛ بهطوری که اختیار و اراده و فعل او، ظهور ارادهٔ فعلی حق به حقانیت طولی و ربط کلی است و جایی برای تصور مقابلهٔ عبد و حق و تعدد امور و تصمیمات دوگانه نیست. آدمی در زندگی ناسوتی خود کارهایی میکند که اندیشه و ارادهٔ او در تمامی آنها مؤثر است و انسان به تمامی آنها مربوط میباشد. این امر منافاتی با تقدیرات الهی ندارد؛ زیرا حق تعالی اراده، عقل و فکر آدمی را تقدیر کرده است و این تقدیر شامل نظام انجام و فعلیت تصمیم و ارادهٔ انسان میشود. پس تمام اسباب و علل و افعال و اندیشهها و تصمیمها و کردار آدمی از جانب حق است به اجمال و جمع، و از عبد است به فعلیت و تحقق. آدمی، خود تمامی امور فکری و عملی خود را در مقام ظهور، و حق به باطن و پنهان ترتیب میدهد. همهٔ خوبیها و زشتیها از تصمیمات و ارادهٔ انسان سرچشمه میگیرد و توان آدمی آنها را متحقق میسازد و مییابد و بر این اساس است که در تمامی آنها مذمّت و تشویق را بر میتابد، و او خود را یا مذمت میکند و یا تحسین مینماید؛ اگرچه تمام کردار و اساس ارادهٔ انسان را باید توان الهی و ظهور و مظاهر حق دانست. انسان خود، کردار خود را به انجام میرساند؛ اگرچه حق آن را صورت میدهد و آن را اراده مینماید. کرده و ارادهٔ خداوند و آدمی به هم پیچیده و آمیخته و چکیدهٔ از هم است و هیچ گونه دوئیت و دوگانگی ندارد. هیچ کس در هیچ امری از خدای خود دوری نمیجوید؛ اگرچه در هیچ امری نیز خود عنان کار را از دست نمیدهد. بنابر این، چنین نیست که میان کردار آدمی و حق، دو امر مقابل یا متصل یا جدا و رهیده یا چسبیده به هم باشند و کارها و اندیشههای آدمی تمامی دو طرف داشته باشد و یک طرف آن در دست حق و طرف دیگر آن در دست عبد باشد و چنین نیست که این میکشد و آن نیز میکشد یا هر دو میکشند و خلاصه چنین نیست که با دو اراده و عامل، کاری متحقق شود، بلکه تنها یک حقیقت است که لباس باطنش ظهور و بروز مییابد و اجمال آن با تحقق این کار، عنوان آشکار پیدا میکند. انسان در هر کار خوب و بد و زشت و زیبا، خود و حق را صاحب ملامت و تشویق مییابد؛ اگرچه در مقام کلی و در حیطهٔ تمام، مجالی برای زشتی و بدی حق و شاید هم عبد باقی نماند و تنها خود را باید پیدا کرد و در بیان این جمع دریافت که حق خود جمعیت بسته و بستهای از جمعیت و گستردگیهاست. بر این اساس، چنین نیست که انسان تسلیم هستی و مقهور زندگی باشد و تنها یک راه در مسیر خود داشته باشد، بلکه انسان و تمامی پدیدهها سراسر دارای استقلال میباشند و انکار وابستگی به حق و اعتماد به نفس برای هیچ کسی ممکن نمیباشد و این حقیقت برای همه چیز یکسان است و انسان و حیوان و یا کافر و مسلمان ندارد و نهاد تمامی پدیدهها از چنین حکمی برخوردار است. اگر این یافت از شناخت در جان آدمی پدیدار گردد و روشنایی فرد را ظاهر سازد، تمام مباحث پیچیدهٔ قضا و قدر، خیر و شر، عبد و حق، و اراده و عمل عبد و حق، برای وی آسان میگردد. منبع: وب سایت نشر آثار آیت الله محمدرضا نکونام