У нас вы можете посмотреть бесплатно افسانه مدوسا : داستان زخم های ناخواسته - افسانه های یونان باستان или скачать в максимальном доступном качестве, которое было загружено на ютуб. Для скачивания выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru
حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز / deeppodcastiran ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ افسانه مدوسا روزی روزگاری در یونان باستان یک موجود نفرین شده در بین سایر شیاطین پنهان شده بود. قدرت نفرین شده اش تمام سرزیمن را گرفته بود اما تمامی موجودات جرات به دام انداختنش را نداشتند. قهرمانان یونان گفته بودند چهره این موجود پلید به قدری زشته که هیچکس نمیتونه بهش نگاه کنه. اسم این موجود شریر مِدوسا بود. اما مدوسا از ابتدا این شکلی نبود. اون زیباترین دختری بود که پا بر روی زمین گذاشت. پدر و مادر او دو تا از خدایان بزرگ دریا بودند، فورسیس و سیتو. اما او به عنوان یک کودک معمولی متولد شد. مدوسا دو خواهر داشت، اِستِنو و یوریِل. اونها گورگون بودند. موجوداتی مونث که موهایشان از مارهای زنده و زهر دار بود. از دوران کودکی مِدوسا در پیشگاه الهه آتنا رشد کرد. هنگامیکه که با خواهرانش بازی میکرد نقش الهه آنتا را انتخاب میکرد. اما خواهرنش دوست داشتند نقش شیاطین را بازی کنند. این سه خواهر یک همبازی پسر داشتند به اسمِ (افِگلیس) این دو هم ازجدایی ناپذیر بودند. مدوسا بزرگ شد و هر روز زیباتر از روز قبل. زیبای مدوسا به قدری بود که تمامی خدایان به دنبال به دست آوردنش بودند در این بین (ایفیگلیس) عشق خود را به مدوسا ابراز کرد. دختر جوان از صمیم قلب عاشق پسر بود اما اون میخواست یکی از کاهنان معبد آتنا باشه، برای همین میبایستی باکره بمونه. هنگامیه مِدوسا به سن بلوغ رسید دختر جوان تلاش کرد تا یکی از کاهنان معبد الهه آتنا باشه. معبد آتنا قوانین بسیار سفت و سختی برای دختران جوان داشت. هر حرکتی میتونست اعتبار خدایان را لکه دار کنه. یکی از شرایط لازم برای کاهنان معبد آتنا این بود که دختران باید باکره بمانند آنها همه چیزشان باید شبیه الهه شان آتنا باشد. آتنا هیچگاه خود را در اختیار خدایان شهوت و عشق قرار نداده بود. مِدوسا تبدیل به یک کاهن واقعی شده بود. اقدامات مِدوسا در معبد باعث شد تا طرفداران زیادی پیدا کنه. دختران جوان در سراسر یونان کارهایی انجام میدادند که شبیه مدوسا باشند. مدوسا موهای زیبایی داشت تمامی حرکاتش باعث میشد جوان ها دلهاشون رو ببازند. جوانهای شهر گفته بودند موهای مدوسا زیباتر از آتنا است. الهه آتنا که بالاترین مقام رو داشت و در این زمان در معبد مشغول دعا بود متوجه این صحبتها شد. الهه فهمیده بود که دیگه کسی او را ستایش نمیکنه اما همه گی جذب زیبایی های کاهن معبد شده بودند. آتنا دچار حس حسادت شد و به دنبال راهی میگشت که نظر جامعه از مدوسا به سمت خودش جلب کنه. الهه آتنا میدونست این انتقام هیچ معنایی نداره چون مدوسا هیچ دشمنی با آتنا نداره و همواره الهه رو معبد رو ستایش میکنه حتی کارهاش رو بیش از آنچه که باید در معبد انجام میده. در همین حال در (کوهستان اُلمپوس) پوزیدون ،خدای رودها و دریاها، فهمیده بود آتنا با مدوسا به مشکل خورده آتنا و پوزیدون قبلا رقابتهای زیادی داشتند اما مردم طرفدار آتنا بودند و به همین دلیل اسم شهر رو (آتن) گذاشتند. پوزیدون به دنبال راهی میگشت که شکستش از آتنا رو جبران کنه. اون احساس کرد این کاهن زیبا و جوان بهترین ابزار برای این انتقام میتونه باشه. پوزیدون اعتبار آتنا رو هدف قرار داد. در این دوران مدوسا همچنان زندگی معمولی خودش رو پیش میبرد بدون اینکه متوجه نظر خدایان المپیک نسبت به خودش باشه. مدوسا یک روز به سمت دریا حرکت کرد اما اطلاعی نداشت که خدای دریاها او رو تعقیب میکنه. او شنید کسی اسمش رو صدا میزنه صدا از اقیانوس بود پوزیدون از دل دریا ظاهر شد خدای دریا به دختر جوان نزدیک شد و سعی کرد با جذابیتی که در ظاهرش داره مِدوسا رو تحریک کنه اما مِدوسا عهد و پیمانی که با معبد بسته بود را فراموش نکرد و با سردی با پوزیدون برخورد کرد مدوسا به سختی خودش را از چنگال پوزیدون رهایی داد و به سمت معبد آتنا دوید اما پوزیدون بعد از برخوردی که با دختر جوان شد دچار جنون شهوت شده بود پوزیدون هم به دنبال دختر به راه افتاد . ایفیکلی پسر جوانی که دوست مِدوسا بود جلوی راه پوزیدون رو گرفت اما نتونست جلوی پوزیدون رو بگیره و با یک ضربه کاری از جانب پوزیدون نقش بر زمین شد. مدوسا وارد معبد شد و از خدایان خواست کمکش کنند اما صدای پای خدای دریاها نزدیک و نزدیکتر میشد پوزیدون به دختر جوان نزدیک شد و به زور باکرهگی رو دختر رو از او گرفت. پوزیدون با خوشحالی اونجا رو ترک کرد. انتقام از آنچه برنامهریزی کرده بود بهتر پیش رفت اون معبد دیگه جای امن و مقدسی نبود علاوه بر اون بهترین کاهن معبد هم دیگه باکره نبود. همه اینها الهه آتنا رو به شدت خشمگین میکرد. آتنا تصمیم گرفت دختر جوان رو تنبیه کنه مدوسایی که دیگه باکره نبود و مقصر اصلی در بی اعتبار کردن معبد به حساب می آمد. نیمه های شب ایفیکلس هوشیاری خودش رو به دست آورد اون شروع به جست و جوی مدوسا کرد صدای گریه های مدوسا از معبد آتن به گوش میرسید. ایفیکلس به معبد رفت و دید مدوسا بر روی زمین نشسته معبد تاریک بود مدوسا در حال گریه. مدوسا به ایفیکلیس گفت جلوتر نیاد چون دوست نداره در اون حالت دیده بشه. ایفیکلیس به آرامی به مدوسا نزدیک شد تا دختر جوان احساس وحشت نکنه. اما هنگامیکه شونه های مدوسا رو لمس کرد یک مار سمی دستان پسر رو گزید. __________________________________________________________________________________________ اگر طراح هر کدام از طرحهای استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم. If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit. [email protected]