У нас вы можете посмотреть бесплатно Defying tradition: the resistance of tribal girls against their stepmothers and their evil fate. или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
Dear viewers, welcome to the Love Channel. I hope you will be with us until the end 🏘🧱فتانه، دختری جوان و پر از آرزوها، در خانهای زندگی میکرد که سایهای از خشونت و بیرحمی بر آن سایه افکنده بود. نامادری او، زنی بیرحم و سلطهجو، به شدت او را تحت فشار قرار داده و با ضرب و شتم و تهدید، تلاش میکرد تا او را وادار به ازدواج با مردی کند که هیچ علاقهای به او نداشت. فتانه به رغم تمام سختیها و زخمهایی که بر روح و جسمش وارد شده بود، هر روز به دنبال راهی برای فرار از این زندگی نکبتبار بود. او میدانست که باید به هر قیمتی از این وضعیت رهایی یابد. در همین حال، مژگان که خواهر ناتنی فتانه بود، به همراه دختر چهار سالهاش، رها، به خانه آنها پناه آورده بود. مژگان به تازگی با مشکلاتی بزرگتر از آنچه که فتانه تجربه کرده بود، دست و پنجه نرم میکرد. شوهرش، مردی معتاد، تمام داراییهای خانه را فروخته بود و حالا نوبت به رها رسیده بود. او به کمک اعتیادش، تصمیم گرفته بود که دخترش را به یک مرد دیگر بفروشد. مژگان به شدت نگران دخترش بود و نمیتوانست اجازه دهد که رها در دستان مردی معتاد و خطرناک مثل علی قرار بگیرد. او با تمام وجودش تلاش میکرد تا از رها محافظت کند و به او یک زندگی بهتر و امنتر بدهد. وقتی علی به خانه آمد و فریاد زد: "دخترم را میخواهم!"، مژگان به او پاسخ داد: "هرگز! من هرگز اجازه نمیدهم که دخترم را به تو بدهم!" فتانه، در آن لحظه، احساس همدردی عمیقی با خواهرش کرد. او خود را در موقعیتی مشابه میدید و عزمش برای کمک به مژگان و رها بیشتر از همیشه شد. فتانه با تمام قوا به مژگان پیوست و گفت: "ما باید با هم بایستیم. هیچکس حق ندارد به ما آسیب برساند." این دو خواهر، حالا در مبارزهای مشترک قرار گرفته بودند. آنها تصمیم گرفتند هر دو از زندگی که به آنها تحمیل شده بود، فرار کنند و به سوی آزادی و آیندهای بهتر بروند. این تصمیم، نه تنها برای خودشان، بلکه برای رها نیز بود که نمیخواستند او نیز در دام زندگی سخت و خشن بیفتد. با هم، آنها به سمت درب خروجی خانه رفتند، در حالی که احساس شجاعت و همبستگی در دلشان شعلهور شده بود. فتانه و مژگان در این لحظه، در کنار هم ایستاده بودند و آماده بودند تا با هر چالشی که در پیش رو داشتند، مقابله کنند. 1#داستان_عشق#فرار_از_سرنوشت #قدرت_زنان #زندگی_جدید#فروپاشی_خانواده#امید_به_آینده #مبارزه_برای_آزادی#خانواده_ناامید #شجاعت_زنان #دوستی_در_سختی#زندگی_زنان#قصه_های_واقعی #تغییر_سرنوشت#تحدی_در_زندگی#حمایت_از_همدیگر#داستان_زنان#امید_در_تاریکی#قهرمان_زندگی #زنان_قوی #جستجوی_آزادی#کالوت #عشایر #عشایر ایران #nomad #nomads #movie