У нас вы можете посмотреть бесплатно غزل شماره ۱۳۷۲ از دیوان شمس مولانا با موسیقی تلفیقی ایرانی و فلامنکوی سبک جیپسی کینگز или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
ما اینجا هستیم تا لحظاتی از زیبایی، عشق و آرامش را به گوش جان برسانیم. با حمایت شما، این صدا میتواند به قلبهای بیشتری برسد. 💖 لینک حمایت مالی https://donate.stripe.com/7sI6pWgjw4d... 📩 برای درخواست اسپانسرشیپ یا دریافت مدیاکیت میتوانید با ما تماس بگیرید. در این اثر متفاوت و پرشور، غزل شماره ۱۳۷۲ از دیوان شمس مولانا جلالالدین بلخی، با ترکیبی جسورانه از موسیقی سنتی ایرانی و ریتمهای پرانرژی و آتشین موسیقی فلامنکو به سبک Gypsy Kings بازآفرینی شده است. این اجرا تلفیقی از موسیقی تلفیقی سنتی و مدرن است؛ جایی که شور و ریتم فلامنکو با عمق و معنای موسیقی عرفانی شرق و موسیقی صوفی ایرانی تلاقی میکند. ملودیهای عرفانی و آرامش در غزلیات مولانا، حتی در میانهی شور فلامنکو، همچنان قلب تپندهی این تجربه موسیقایی باقی میمانند. در این پروژه، تلاش شده تا صدای حضرت مولانا با زبانی موسیقایی نو به گوش برسد — از طریق آهنگ فارسی بر پایه اشعار مولانا که هم شور فلامنکو را دارد، و هم آرامش موسیقی الهی و موسیقی دراویش را در دل خود جای داده است. اگر از دوستداران موسیقی مولانا، اشعار زیبای رومی و تجربههای صوتی بینفرهنگی هستید، این اجرا میتواند شما را هم از نظر احساسی، و هم از نظر هنری، تحت تأثیر قرار دهد. در اینجا، یکی از بهترین اشعار مولانا با نگاهی نو و جهانی ارائه شده؛ پلی بین شرق و غرب، شور و سکوت، عشق و آواز. متن کامل غزل: این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام از کاسهٔ استارگان وز خوان گردون فارغم بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام