У нас вы можете посмотреть бесплатно من فرزند تجاوز مردی32 ساله به دختری 10 ساله هستم/ محکومیت پدر بعد از 58 سال или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
رکنا: حکم کم نظیر قاضی دادگاهی در یزد یک زن 58 ساله را پس از 41 سال به خواسته اش رساند. در این حکم مردی که حاضر به پذیرش دخترش نبود محکوم شد تا از او به صورت رسمی عذرخواهی کند. قصه غمگین زنی را می خوانید که برای اولین بار در ایران توانست در برابر بی عدالتی های خانواده اش ایستادگی کند و نام خانوادگی اش را از مردی بازپس گیرد که همچنان در سن 90 سالگی او را به عنوان فرزندش نپذیرفته است. این زن حاصل یک تجاوز است و زمانیکه مادرش 10 سال داشت از سوی یک مرد مورد تجاوز قرار گرفت و وقتی این زن متولد شد او را در یک سطل زباله انداختند تا کسی از این رابطه نامشروع اطلاع پیدا نکند اما کارگر شهرداری این نوزاد را پس از یک روز در سطل زباله پیدا کرد تحویل بهزیستی داد و زمانی که این نوزاد 2 ماه بیشتر نداشت او را به خانواده ای سپردند که کارگر قالیشویی بود. سیده فاطمه حسینی عزآبادی(احسانی) متولد سال 1344 و اهل شهر زیبای خونگرم یزد است، این زن اولین بار در سال 1399 برای شنیدن صدای دادخواهی اش به تحریریه رکنا آمده بود و پس از آن هم سرسخت تر از گذشته به دنبال حق و حقوقش رفت و توانست روز 11 بهمن ماه امسال رای مثبت دادگاه را به نفع خودش گرفته و با شناسنامه ای جدید پا در تحریریه رکنا بگذارد. چند ساعتی به پای درد و دل این زن سختکوش نشستیم وقتی از او خواستیم دوباره از گذشته و کودکی اش برایمان صحبت کند از ما پرسید شروع صحبت هایم با چه نامی باشد فاطمه احسانی دختر سرراهی یا سیده فاطمه حسین عزآبادی دختر سیدحسین حسینی عزآبادی، زاده پدر و مادری که بالاخره ثابت شد بعد از تجاوز پدرم به مادرم در حالیکه هنوز مادرم من را باردار نبود آنها به اصرار خانواده هایشان با هم ازدواج کرده اند و شکل گیری و تولد من بعد از ازدواجشان وقتی همسر قانونی هم بودند رخ داده است و من بچه یک ازدواج زود هنگام یک دختر 10 ساله با متجاوز خود که پدرم است هستم و هیچ فرقی با بقیه انسانها ندارم و کاملا مشروع به دنیا آمده ام . از او پرسیدم تفاوت چشمگیر فاطمه احسانی و فاطمه حسینی در چیست؟ فاطمه احسانی یک دختر سر راهی و زاده یک رابطه نامشروع است و سیده فاطمه حسینی عزآبادی زنی است که بعد از 41 سال توانست نام خانوادگی اش را پس گرفته و به همه ثابت کند پدر و مادرش چه کسانی هستند آنها در زمان عقد دائم صاحب فرزند شده و او زاده رابطه نا مشروع نیست ! تنها یک چیز در این میان شبیه به هم است! پدرم همچنان من را به عنوان فرزندش نمی پذیرد حتی وقتی که قرار شده در روزنامه رسمی از من عذرخواهی کند ... وقتی واژه هایی که بر زبانش می آورد را می شنیدیم به این فکر فرو می رفتیم مگر می شود یک پدر ، یک مادر در این حد به نخواستن فرزند اصرار کنند که حتی رای آزمایش ژنتیک هم برایشان بی ارزش باشد و بگویند این فرزند ما نیست؟ فاطمه در ادامه از دوری فرزند می گوید و ندیدن نوه، از رفتن پسرش و دیالیز شدن همسرش ، از دوستی هایی که به واسطه سرراهی بودنش به آنها رسیده و از 13 خواهر و برادری که همچنان او را نمی خواهند و پدری که با 90 سال سن همچنان پذیرای فرزندش نیست و مدعی است او دختر برادرش است. گفتگو با سیده فاطمه حسینی عزآبادی سیده فاطمه حسینی عزآبادی هستم متولد سال 1344 اهل شهر زیبای یزد. از وقتی به یاد دارم مرا با نام بچه سرراهی صدا زدند و کم کم نامم از خاطر همه رفته بود، دوستانم با من بازی نمی کردند و مرا در جمع های خانوادگی راه نمی دادند . پدر و مادرم مرا نمی پذیرفتند و در زمان تولدم مرا در سطل زباله گذاشتند تا طعمه سگ های ولگرد شوم، زن و مرد کارگری مرا به فرزندی قبول کردند که خدا به آنها بچه نمی داد و به خاطر حضور من در خانه شان از سوی اقوام طرد شده و با آنها رفت و آمد نمی کردند، مدیر مدرسه مرا پیش روی همه دانش آموزان مورد تمسخر قرار می داد و آن زمان به خاطر فرار یک طوطی پاهایم را شکستند ! ته مانده غذاها را به من می دادند بله من تا 18 سالگی به این شکل بزرگ شدم و جز تحقیر هیچ چیزی به یاد ندارم نه محبتی و نه احترامی!یک تماس اتفاقی من را به پدرم رساند از زمانی که پدرم را پیدا کردم و تازه فهمیدم ماجرای تولد من چه بوده و چرا همه مرا به نام بچه نامشروع و سرراهی صدا می زدند! من از پدر ناتنی ام خواهش کردم که اجازه دهد با عمویم به دیدن پدر واقعی ام بروم.آن زمان پدر و مادر خوانده ام صاحب 2 فرزند دختر هم شده بودند و پدرم قبول کرد.اما وقتی با پدرم روبرو شدم او به هیچ عنوان مرا قبول نکرد و جلوی همه گفت تو فرزند برادرم هستی! همین موضوع باعث شد تا قلبم دوباره بشکند واز همان روز تصمیم گرفتم تا ابتدا مادرم را پیدا کرده و بعد از آن به دنبال گرفتن نام خانوادگی ام از پدری باشم که مرا به فرزندی قبول ندارد.تلاش برای یافتن مادر با پرس و جوی فراوان موفق شدم آدرس جدید مادرم را پیدا کنم، او در بندرعباس زندگی می کرد، ازدواج کرده بود 6 فرزند داشت، به سراغش رفتم خودم را معرفی کردم !شوکه شد! اول انکار کرد که فرزندی به نام من را به دنیا اورده است اما وقتی به او گفتم که پدر وعمویم به سراغم آمده اند دیگر نتوانست مقاومت کند اما گفت که مرا نمی خواهد و به عمد مرا در سطل زباله گذاشته است، از من خواست تا از او و خانواده اش دور بمانم! ماجرای شکایت فاطمه از پدر و مادر واقعی اش 19 ساله بودم که برای اولین بار پا در دادگاه گذاشته و از پدرم شکایت کردم تا او را به خاطر تمام سختی ها و حقارت هایی که در این چند سال کشیده بودم محکوم کنم و به همه ثابت کنم من فرزند مشروع این زن و مرد هستم، در همین گیر و دار در یک دفتر نشریه مشغول به کار شدم، به واسطه یکی از همکارانم با همسرم آشنا شده و در سال 1363 باهم ازدواج کردیم بچه دار شدم و در تمام این مدت به دنبال گرفتن حقم کوتاه نیامدم حتی پسر و دخترم مرا ترک کردند و به من گفتند تو زاده یک رابطه نامشروعی و ما مادری مثل تو را نمی خواهیم!