У нас вы можете посмотреть бесплатно حماسه آفرینی های قنبر لنگ از غرب کابل تا کوتل اونی و دره صوف или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
غلاممحمد خسته و مانده به لب حوض نشست. لحظهای به ماهیهایی که میگفتند نذری است خیره شد. نرمی نانیکه از چاشت در ته جیب کورتی برکیاش مانده بود، نیت کرده داخل آب برای ماهیها ریخت. با بلند شدن صدای آذان مغرب، آستین کهنهاش را بالا زد و وضوگرفت. آنگه سر را به سوی آسمان بلند و چند کلمهای زیر لب زمزمه کرد. سپس بیل و کلنگش را به شانه گرفت سوی خانهاش که در بالای تپه قرار داشت، به راه افتاد. تا هنوز پا به دهلیز کلبهی محقرانهاش نگذاشته بود که صدای دلنواز نوزادی پردهی گوشش را نوازش داد. سرعتش را دوچند کرد، نگاهش به جمال کودکی افتاد که سالها انتظار آمدنش را میکشید. غلاممحمد که چشمانش از خوشحالی میدرخشید، نوزادش را در بغل گرفت، به گونهاش نگاه کرد، لبخندی به لبان ترکیدهاش شگفت. آهسته صورتش را بوسید، سپس حمله حیدری را از بالای رف پایین کرد و با قلم دودی بر پشت آن نوشت: نام قنبرعلی، تاریخ تولد بهار 1341هـ.ش. محل تولد قریه پشت مازارِ سرچشمه، ولسوالی جلریز ولایت میدانوردگ. علیمحمد پدرکلان قنبر، پیش از سال 1300هـ.ش. از علاء الدین غزنی به پشت مازار آمده بود؛ زمانی که کوچیها به حمایت دولت، خانه و زمینهایش را غصب کرده بود. او پس از یک نبرد با آنها که بینشان نفرکشته شده بود با شماری از فامیل و بستگانش برای همیشه زادگاهشان را ترک کرده به سرچشمه آمده بودند؛ به این امید که شاید روزی خورشید چاشتگاهی به بامهایشان بتابد و سبب گرمی خانههایشان شود. فصلها سپری شد و ماهها گذشت، کانون خانواده غلاممحمد باکلان شدن قنبر بیش از پیش گرمتر میشد. او کمی بزرگتر شد و آهستهآهسته در شوخی و بازیهای کودکانه دیگر اطفال قریه راه یافت. وقت تعلیم و درس خواندنش فرا رسید. پدرش او را در هشتسالگی، نزد ملای قریه روان کرد که قرآن شریف و پنجکتاب بیاموزد. او سپس شامل مکتب دولتی سرچشمه شد و در آنجا تا صنف نهم درس خواند. قنبر درکنار درس، با پدر و برادرانش در کار کشاورزی نیز کمک میکرد. او آدمی کم حرف بود و بیشتر میشنید، اما جدی و پرتلاش بود. زمانیکه مکتب میرفت کوشش میکرد کفتان صنفش باشد و در بازیها نیز همیشه سردسته همقطارانش بود. در سال 1357 همزمان با عُنــفُــوان جوانی او، کودتای هفتم ثور، به وقوع پیوست، یکسال بعدش انقلاب آغاز شد و مردم علیه حکومت کمونیستی و قوای اشغالگر شوروی سابق قیام کردند. سرچشمه و پشت مازار پر از مردان تفنگبهدوش شد. شور جهاد و مبارزه برای آزادی وطن این جوان لاغراندام را نیز بیتاب کرد. در سال 1359 تفنگ شکاری حاجی علیمحمد، پدرکلانش را به دوش گرفت و در کنار شهید غزاء و قومندان سمیع در منطقه باغ لنگگ به سنگر جهاد شتافت. در قوس همان سال به منظور تعلیمات نظامی و آموزش جنگهای پارتیزانی به خارج از کشور سفر کرد. در سال 1360 به وطن برگشت؛ نه به زادگاهش، بلکه چهار سال را در جبهات ولایتهای جنوبی کشور مثل جاجی، منگل، قلات، پکتیا، جبهه بیانخیل و سنگر خاتمالانبیا دوشادوش با پشتونهای آن مناطق علیه ارتش سرخ شوری رزمید. در سال 1364 در یکی از نبردهای خونین در منطقه جاجی از ناحیه پا بهشدت زخمی شد و سه تن از یارانش به نامهای محمدکبیر حسینی، غزاءحسین و یعقوب یعقوبی که هرسه تنشان از پشت مازار سرچشمه بودند، شهید شدند. زخمی شدن قنبرعلی مظلومیار با آنکه به معلولیت همیشگی پای چپش انجامید و از آن به بعد به قنبرلنگ معروف شد، اما او را از هدفش که مبارزه دوامدار برای آزادی وطن و تحقق عدالت بود، مُنصَرِف نکرد. او بعد از درمان، اینبار راهی جبهات بامیان، میدان، سنگلاخ و پغمان شد. در ثور 1370 که حکومت داکتر نجیب الله سقوط کرد، قومندان قنبر مظلومیار در تصرف فرقه میدانشهر نقشی بارز داشت. او پیش از سقوط میدانشهر، کوتل تخت، تنها راه ارتباطی کابل و میدان را قطع کرد. با آزاد شدن کابل نیروهای تحت فرمانش را در حربیشانزی، قصر دارالامان، تپه اسکاد و دامنه کوه قوریغ جابهجا کرد. در زمان مقاومت غرب کابل بهرغم آنکه آیت الله شیخ آصف محسنی، رهبر حزب حرکت اسلامی، سیدعلی جاوید و انوری به هزاره ها پشتکردند و درکنار دولت برهانالدین ربانی قرار گرفتند، اما قومندان قنبر مظلومیار با وجود عضویت در حزب حرکت و بعد از فاجعه خونین افشار تحت تأثیر سخنرانیهای آتشین استاد عزیزالله شفق در معرفی حقانیت مقاومت غرب کابل قرار گرفت، عاشق شجاعت و صداقت رهبر شهید عبدالعلی مزاری شده بود و در نهایت از دستورات رهبری آن حزب سر باز زد و قاب عکس فریادگر عدالت، بابه پشمینهپوش مزاری کبیر را زیب سنگرش کرده درکنارش قرار گرفت و به دفاع از مردم غرب کابل پرداخت. بابه نیز شجاعت و صداقت او را در قبال مردمش میستود و از قنبر در سخنرانی هایش یاد میکرد. اما او به خاطر تمرد از دستورات آیتالله شیخ آصف محسنی و همسویی با شهید مزاری توسط سید حسین انوری در کابل زندانی شد. . Nava-E-Hazaristan highlights newsworthy personalities and events with compelling and surprising points of view, telling the true stories from some of the most accomplished non-fiction storytellers of our time. Narrator: Neda Hazara Edited by: shirzad Produced by: Nava-e-Hazaristan Writer: Sayah note: whoever re-uses this audio or video will receive a copyright strike