У нас вы можете посмотреть бесплатно داستان توبه رسول ترک / حکایت رسول ترک؛ لات عرق خوری که به دست امام حسین (ع) آزاد شد - مسلمان تی وی или скачать в максимальном доступном качестве, которое было загружено на ютуб. Для скачивания выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
#مسلمان_تی_وی #داستان #توبه_رسول_ترک در این کلیپ به داستان توبه رسول ترک / حکایت رسول ترک؛ لات عرق خوری که به دست امام حسین (ع) آزاد شد - مسلمان تی وی پرداختیم بهترین ویدئوهای یوتیوب در لینک زیر 👇 • بهترین ویدئوهای یوتیوب توبه رسول ترک کرامات رسول ترک داستان رسول ترک قبر رسول ترک عکس جوانی رسول ترک عکس واقعی رسول ترک فرزندان رسول ترک روضه رسول ترک دارستانی داستان رسول ترک دانشمند صوتی هرچی اراذل و اوباشُ گنده لات دیدینُ شنیدین؛ بذارین کنار؛ امروز میخوام از داستان توبه بزن بهادری براتون حرف بزنم که 4 ستون بدنتون رو میلرزونه کسی که وقتی داشتم متن ویدیوش رو آماده میکردم؛ یک ساعت و نیم باهاش گریه کردمُ مطمئنم این برنامه؛ زندگی خیلیارو زیر و رو میکنهُ مسیرشون رو تغییر میده پس اکه توبه میکنی و دو روز بعد دوباره میری سراغ گناه؛ و هیچ خجالت از خدا و بنده خدا نمیکشی؛ یا توبه میکنی و به یه هفته نرسیده توبتُ میشکنی؛ تا انتهای این برنامه همراه من باش تنها یه بهانه ...مایه اش رو داشته باشی، تنها یک بهانه کافیه برای زیر و رو کردن دلت. برای ویران کردن بناهای محبتی که بناحق؛ توی دلت ساختی و ساختن. ما آدمهای اسیر و عبید دنیا ، اگرچه بیشتر روزهای عمرمان بازیچه دنیایی میشم که گفتن و می دونیم خودش بازیچه ای بیش نیست، هرازچندگاهی خوشی های زندگی میزنه زیر دلمون، بعضی وقتهائم ناخوشی هاش توی پَرمان میزنه و اونوقت از اصل خودمون دور می افتیم . اگرچه خمیر مایه مون را فراموش می کنیم و سر از هزار بیراهه در میاریم. غرق میشیم تو سرگیجه بی پایان خوشی ها و ناخوشی ها؛ و گاهی که سرگیجه؛ کمی آروم میگیره؛ چشم می دوزیم به خودمون، به آنچه هستیم، به آنچه باید می بودیم و... باز دوباره همون غرق شدن ، همون سرگیجه و همون تباهی میاد سراغمون، اما هرکدام انگار برای روز مبادا دستاویزی هم داریم. مثلا ًعشقی ، علاقه ای ، ارادتی ، غیرتی یا اشکی . باید بهونه ای از راه برسه، این عشق ، این ارادت و علاقه و اشک را بجنبونه تا بشیم چیزی که باید می شدیم. سوژه این ویدیو آدمیه مثل یکی از ما که افتاده بود تو گرداب سرگیجه های بی پایان و شده بود بنده خوشی های دنیای خود ساخته ا ش. « رسول دادخواه تبریزی » یا همون رسول ترک معروف سالها بین نور و تاریکی دست و پا زد ...دست و پا زد تا اینکه ارادتش به امام حسین (ع) بهانه شد و عشق و غیرتش رو جنباند و او رو از بندِ بندگی رها کرد. چیزی حدود 110 سال پیش تو یکی از محله های قدیمی شهر تبریز به دنیا آمد. مشهدی جعفر و همسرش آسیه خانم آدمهای اهل؛ و درست و حسابی بودند. بخصوص مادر که بین همسایه ها به خوبی و پاکدامنی معروف بود و پای ثابت روضه های امام حسین(ع). فرزندشون «رسول» اما خدا می داند چطور کم کم افتاد توی خط رفیقان ناباب و کشیده شد به خلاف. عرق خوری ، لات بازی ، عربده کشی و صد جور کار دیگر. 24 ساله بود که انگار احساس کرد تبریز برای لات بازی ها و خلافکاری هایش کوچک شده است. شهر پدری را رها کرد و سر از پایتخت درآورد. بزن بهادر تبریزی خیلی زود در تهران هم برای خودش اسم و رسمی به هم زد. رسول دادخواه تبریزی را همه با نام «رسول تُرک» می شناختند. قلدر و شرور یکه بزنی که حتی مأموران کلانتری هم بدجوری از او حساب می بردند چه برسد به مردم محله. سر سوزن کنار همه خلاف ها و کثافت کاری هایش ، سر سوزنی ارادت به امام حسین(ع) را فراموش نکرده بود. اثر هیأت رفتن های دوران کودکی بود؟ یا تأثیر اشکهایی بود که مادرش وقتی او را در شکم داشت و توی مجالس امام حسین(ع) ریخته بود؟ شایدم حس و حال محرم های پر شور هر ساله تبریز و تهران بود و...؟ هرچه بود ، آنقدر قدرت داشت که با شروع ماه محرم «رسول ترک» بد اخلاق ، عرق خور و بزن بهادر را وادار می کرد هر جای شهر هست ، کارش را رها کند و خودش را برساند به مجلس عزای حسین(ع)! لات آن سالهای تهران با سبیل های از بناگوش در رفته ، هیکل درشت و ظاهر ترسناک وقتی پایش می رسید هیئت؛ هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد. با همان سبک شلوغ کاری و قلدری خودش پذیرایی می کرد ، نظم مجلس را به عهده می گرفت و... . هیأتی ها هم جرأت نمی کردند مانعش شوند. می گذاشتند به حال خودش باشد تا وقتی که روضه خوان یا مداح اسم امام حسین (ع) را می بُرد . آنوقت «رسول» مثل بره رام جایی آرام می گرفت و تا آخر مجلس همانطور می ماند. البته کسی جرأت و رغبتی نداشت نزدیکش بشود و ببیند با خودش چه می گوید و چرا اشک می ریزد؟ شب آزادی با همه ارادتی که داشت «رسول» خودش هم می دانست بدجوری اسیر اسم و رسم و گذشته خودش است. هر ماه محرم انگار کارهایش جلوی چشمش ردیف می شدند و باز همان سرگیجه زجرآور می آمد سراغش و باز به شیشه های الکل ، محفل رفیقان و... پناه می برد. آن شب هم جلوی هیأت که رسید ، دست و دهانش را آب کشید ، مرام جاهلی اش آنقدرها سرش می شد که با دست و دهان ناپاک وارد مجلس عزا نشود. یا حسین(ع) گفتن با دهان ناپاک برایش از همه گناهان کرده و نکرده اش ، کبیره تر بود انگار! آن طرف مجلس ، بزرگان هیأت ، حاج اکبر ناظم را دوره کرده بودند که: «حاجی شما مسؤول هیأتی...بخدا خوبیت نداره این عرق خور ناپاک هرشب بیاد هیأت ما عیش همه رو خراب کنه... حاجی کار خودته فقط... ما که می ترسیم ولی احترام شما رو داره...» و حاج اکبر ناظم هم دل را یکدل کرد . «رسول» پچ پچ هیأتی ها را دیده بود. خیال کرده بود مثل هرشب از دخالتش در برگزاری مراسم شاکی اند. با نیشخند به آنها نگاه کرد ، یعنی : نَمَنه... چی میگین؟ حاج اکبر ترس را کنار گذاشت و حرفش را زد. آن هم خیلی تند و آخرش گفت: از مجلس عزای اباعبدالله (ع) برو بیرون...سکوت ،سنگین شد و افتاد روی مجلس. همه منتظر بودند «رسول» قاطی کند و زمین و زمان را به هم بدوزد...سکوت اما ادامه دار شد...«رسول» صورتش گُر گرفته بود #داستان #توبه #امام_حسین #محرم_1401 #محرم_1444 #روضه #حکایت