У нас вы можете посмотреть бесплатно فتح باغ - شعری از فروغ فرخزاد или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
آن کلاغی که پرید از فراز سر ما و فرو رفت در اندیشهٔ آشفتهٔ ابری ولگرد و صدایش همچون نیزهٔ کوتاهی، پهنای افق را پیمود خبر ما را با خود خواهد برد به شهر همه می دانند همه می دانند که من و تو از آن روزنهٔ سرد عبوس باغ را دیدیم و از آن شاخهٔ بازیگر دور از دست سیب را چیدیم همه می ترسند، اما من و تو به چراغ و آب و آینه پیوستیم و نترسیدیم سخن از پیوند سست دو نام و هم آغوشی در اوراق کهنهٔ یک دفتر نیست سخن از گیسوی خوشبخت من است با شقایقهای سوختهٔ بوسهٔ تو و صمیمیت تن هامان، در طراری و درخشیدن عریانیمان مثل فلس ماهیها در آب سخن از زندگی نقرهای آوازیست که، سحر گاهان فوارهٔ کوچک می خواند مادر آن جنگل سبز سیال شبی از خرگوشان وحشی و در آن دریای مضطرب خونسرد از صدفهای پر از مروارید و در آن کوه غریب فاتح از عقابان جوان پرسیدیم که چه باید کرد همه می دانند همه می دانند ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان، راه یافتهایم ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم در نگاه شرمآگین گلی گمنام و بقا را در یک لحظهٔ نامحدود که دو خورشید به هم خیره شدند سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست سخن از روزست و پنجرههای باز و هوای تازه و اجاقی که در آن اشیاء بیهده میسوزند و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است و تولد و تکامل و غرور سخن از دستان عاشق ماست که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم بر فراز شبها ساختهاند به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن، از پشت نفسهای گل ابریشم همچنان آهو که جفتش را پردهها از بغضی پنهانی سرشارند و کبوترهای معصوم از بلندیهای برج سپید خود به زمین می نگرند