اشک سامیار،لبخند آراد: هایده میان قدردانی یا حسرت скачать в хорошем качестве

اشک سامیار،لبخند آراد: هایده میان قدردانی یا حسرت

اشک سامیار،لبخند آراد: هایده میان قدردانی یا حسرت عصر یک روز بهاری، هایده کنار فرزندانش نشسته و به کارهای خانه رسیدگی می‌کند. سامیار و خواهرش با مداد رنگی‌هایشان مشغول نقاشی هستند، اما هایده نمی‌تواند نگرانی‌هایش را پنهان کند. او با بچه‌ها درد و دل می‌کند، از رویاهایشان می‌پرسد و سعی می‌کند لبخند را به لبانشان بازگرداند. ناگهان صدای در، سکوت خانه را می‌شکند. سامیار با کنجکاوی به سمت در می‌رود و با دیدن آقا مجید و پسرش آراد، برق شادی در چشمانش می‌درخشد. مجید با مهربانی وارد می‌شود و آراد را به سامیار معرفی می‌کند. هایده با دیدن آن‌ها، هم خوشحال می‌شود و هم دلهره‌ای در دلش حس می‌کند. او از مجید و پسرش به گرمی پذیرایی می‌کند. سامیار که از دیدن آراد بسیار خوشحال است، از او می‌پرسد: «میای با من بازی کنی؟» آراد با لبخند پاسخ می‌دهد: «آره، حتماً.» بچه‌ها به حساط میروند در کنار هم غرق بازی می‌شوند و هایده با نگاهی پر از محبت به آن‌ها به زندگی اش می‌نگرد. در اوج شادی، سامیار ناگهان می‌گوید: «خوش به حال آراد که پدرش اینقدر مهربونه و باهاش همراهه. پدر من کجاست؟» این سوال ناگهانی، سکوتی سنگین بر فضا حاکم می‌کند. مجید و آراد برای شام می‌مانند و هایده با تمام توان تلاش می‌کند تا فضایی گرم و صمیمی ایجاد کند. اما جای خالی پدر در این جمع صمیمی، به شدت حس می‌شود. آیا مجید می‌تواند جای خالی پدر را برای سامیار پر کند؟ آیا هایده می‌تواند به مجید اعتماد کند و او را به عنوان یک دوست و همراه در زندگی‌اش بپذیرد؟ و آیا سامیار می‌تواند با نبود پدرش کنار بیاید و به آینده امیدوار باشد؟ با تماشای این ویدیو تا پایان و لایک آن ما را همراهی کنید تا بتوانیم سنت‌های غلط را نابود کنیم🌹❤️    / @aghosh_2   #mountains_snowy #Village #AGHOSH #aghosh_2 #fight_for_survival #life #love #Mountaineering #Plants_Pharmaceutical #story_real #familydrama #RurAllife #Youtube #USA #MADIC #father