У нас вы можете посмотреть бесплатно مازندرانِ شاهنامه کجاست؟ или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
یکی از سوالاتی که در مورد شاهنامه پرسیده میشه اینه که مازندرانِ شاهنامه کجاست؟ آیا همین مازندرانِ فعلی در ایرانِ؟ یا یک منطقهی بزرگتری بوده که امروزه فقط بخشی از اون رو در اختیار داریم؟ شاید هم اسم یک منطقة اسطورهایه ، یعنی فقط در داستانها بوده و بعدها به شمالِ ایران هم مازندران گفتن. حتی بعضی از مورخین اعتقاد دارند ما فقط یک مازندران نداریم، بلکه چندین نقطه در دوران باستان وجود داشتند که اسمِ اون مناطق مازندارن بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ :music by @incompetech_kmac Kevin MacLeod @ScottBuckley under Creative Commons Attribution: https://creativecommons.org/licenses/... ___________________________________________________________________________________ اگر طراح هر کدام از طرحهای استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم. If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit. [email protected] ــــــــــــــــ هر چی که هست اسمِ مازندران 63 بار در شاهنامه اومده. فردوسی ، مازندران رو یک کشورِ باستانی میدونه که دیوها در اونجا زندگی میکردند. هفت خانِ رستم و نبردِ رستم با دیوِ سپید در مازندران اتفاق میافته. همه اینها نشون میده مازندران در شاهنامه فردوسی اهمیت بسیار زیادی داره. در این مورد مرکز زرتشتیان کالیفرنیا یک مقالهای منتشر کرده که نشون میده قضیه خیلی پیچیدهتر از حرفهاست و کلی نظرِ مختلف در این مورد وجود داره. این تصور که فکر کنیم مازندرانِ شاهنامه همین استانِ شمالیِ ایرانه با چند تا چالش روبروعه. اول اینکه اسمِ مازندران که روی این منطقة شمالی گذاشتن، اونقدرها هم قدیمی نیست. یعنی ما وقتی به نوشتههای ابن اسفندیار نگاه میکنیم میبینیم که ریشه این اسم بر میگرده به بعد از اسلام. قبل اسلام معمولا برای این منطقه از اسمِ تپورستان یا طبرستان استفاده میکردند. قبل از ورود آریاییها به فلات ایران، در شمالِ ایران قومی زندگی میکرد به اسمِ قومِ تپور. که این قوم در کنارِ آماردها در اون ناحیه ساکن بودند. به احتمال زیاد به همین دلیل به اون منطقه تبرستان میگفتن. از اونطرف یک تناقضی درونِ خودِ شاهنامه هست که اصلا نمیشه به راحتی ازش بگذریم. شاهنامه میگه شهرهایی مثلِ آمل و ساری که الان در مازندرانِ امروزی هستند، در دوران کهن پایتخت بعضی از حکومتهای اسطورهای بودن و حاکمانی مثلِ فریدون و منوچهر در این شهرها حکومت میکردند. اما در ادامه ما در شاهنامه میبینیم که همین فریدون و منوچهر هیچوقت پاشون به اون مازندرانی که کیکاووس رفت و درگیرِ دیوها شد، نرسید. اونا تو آمل و ساری بودند ولی هیچوقت به مازندرانی که دیوها در اونجا بودند، نرفتند. خوب چطور ممکنه؟ اینکه شما پادشاهِ یک جایی باشی، مرکزِ حکومتت هم اونجا باشه، ولی هیچوقت پات به اونجا نرسیده باشه. این قضیه یک مقدار مخاطب رو سر در گم میکنه. همین تناقضات پایِ پژوهشگرها رو به شاهنامه باز کرده. دکتر جلال متینی، اعتقاد داره مازندران یک جایی حوالیِ یمنِ امروزیه. دکتر صادق کیا گفته مازندرانِ شاهنامه یکجایی حوالیِ هندوستانه. دکتر حسنِ انوری گفته یک جایی بین شام و مصره. یک سری منابع قدیمیتر مثلِ مُجمل التواریخ نوشتن که اصلا این منطقه ربطی به شرق نداره و یک جایی در غربه. حتی بعضیها مسیر سفرهای سام پدرِ زال رو در نظر گرفتن و اعتقاد دارند مازندران یک بخشی از سیستان بود که منظور مازندارنِ امروزی نیست. یک منطقهای در شمالِ سیستان وجود داشت که اسمش مازندران بود و سام در اون ناحیه حضور داشت همینطور که میبینید گزینهها خیلی گسترده و خیلی هم متفاوته. پس اگه مازندرانِ شاهنامه، مازندرانِ خودمون نیست و هیچ ارتباطی هم به مصر و شام و یمن و حتی کشورهای غربی نداره، پس دقیقا کجا میشه؟ در این زمینه استاد فریدون جُنِیدی نظریات بسیار جالبی داره. ایشون نه مازندران امروزی رو قبول نداره و نه اون مناطق خیلی دور دست رو . تمرکز ایشون روی خودِ متن شاهنامه و معنیِ کلماته. آقای جُنیدی میگه که بیاید به معنی کلمة (ماز) فکر کنیم. ماز در فارسی کهن یعنی پیچ و خم. مخصوصا اشاره به مناطق کوهستانی داره. ایشون میگه این کلمة ماز مربوط به یک رشته کوهی میشه. رشته کوهی که اتفاقا اسمش در گذشتههای دور ماز بوده که امروزه بهش میگن (دو بَرار) . این رشته کوه خیلی نزدیک به دماونده. این قضیه با انگیزة اصلی کیکاووس داخلِ خودِ متنِ شاهنامه خیلی همخونی داره. برگردیم به داستانِ کیکاووس. چی شد که اصلا کیکاووس رفت مازندران؟ شاهنامه خیلی واضح میاد و میگه ایران در یک برحهای دچارِ خشکسالی شدید میشه و درباریان و بزرگان به دنبالِ چراگاههای مازندران میرن. در داستان این طور اومده که یک روز یک رامشگری واردِ دربارِ کیکاووس میشه. این رامشگر کلی از زیباییها و مناطق سرسبز و پر آبِ مازندران میگه. کیکاووس هم وقتی اینها رو میشنوه ترغیب میشه که به سمتِ مازندران حرکت کنه. هدف اصلی این سفر ، پیدا کردنِ علفزار و مرتع برای دامها بود. یعنی سپاهیانِ ایران به دنبال یک جای سرسبز و پر آب و علف بودن. در نهایت مازندران در شاهنامه نه فقط یک مکان جغرافیایی، بلکه نمادی از ناشناختهها، نیروهای جادویی و چالشهای بزرگ برای پهلوانانِ داستانه. تفاوت دیدگاهها دربارة موقعیت واقعی یا خیالیِ مازندران، نشوندهندة عمق و پیچیدگیِ دنیای شاهنامهست. دنیایی که فردوسی به زیباییِ هر چه تمامتر اون رو برای آیندهگان به میراث گذاشت. همة اینها باعث شده تا شاهنامه ، تبدیل به اثری جاودانه بشه