У нас вы можете посмотреть бесплатно اتفاق عجیب در حرم امام رضا или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
#استاد_عالی #داستان_واقعی درد دل یک تاجر با امام رضا در حرم؛ بعدش چک ۸۰ میلیون دستش داد! در این ویدیو از حجتالاسلام والمسلمین عالی، قصهای شنیدنی و جانسوز از یک تاجر ورشکستهی تهرانی روایت میشود که زمانی سرمایهای کلان داشته ولی در سایهی بیوفایی اطرافیان، پایش به زمین خورد و بدهیهایش بیش از داراییاش شد. طلبکاران پشت در خانهاش را زدند، و حتی نزدیکترین رفقایش از درد و نیاز او چشم پوشیدند، تا آنجا که اعتبار اجتماعیاش را هم از دست داد. اما در یک تصمیم نفسگیر، او راستی با همسرش بست: اگر نذر کمک دارم، آن را در حرم امام رضا انجام دهم. آن شب زن، از تمام توانش، چند تکه پول برای سفرشان جمع کرد. صبح زود، او را راهی حرم کرد. وقتی بهحرم رسید، گفت: «من آدم سرشناس هستم ولی حالا جیبم را در حرم زدند و تهی شده!» گریه کرد، درد و دل کرد، حاجت گفت؛ آنقدر گریه کرد که سرش درد گرفت. یکی دو ساعتی گذشت و او هنوز میان ضریح ایستاده بود، از شدت اندوه و ناامیدی. در همین حالت، هیچکس خبر نداشت چه اتفاقی دارد میافتد تا اینکه یک سکه ۵ تومانیاش به هنگام تلاش برای تماس با تلفن عمومی در جیبش خورد و به تلفن افتاد. شماره مشهدیای را گرفت و از پشت تلفن گفت: «اگر میشود نان و پول برگشتن به تهران را جور کنید.» پشت شماره، کسی گفت: «حالت چطور است؟» او گفت: «من تاجرم، ورشکستهام، قرضدارم…» طرف مقابل پرسید: «خواهش کارمندی یا سرمایه کار؟» وقتی شنید بدهی او میشود ۲۰۰ میلیون ریال (چهل سال پیش)، طرف چکی نوشت با ۲۰۰ میلیون و پاره کرد! بعد چکی دیگر نوشت و گفت: «این ۸۰ میلیون برای شروع توست، قرض من است، وقتی سود آوردی، بدهیات را خرد خرد پرداخت کن. اگر ما بمریم یا تو، نگران نباش.» اما حکمت واقعی ماجرا چیست؟ این مرد توی حرم امام رضا، در حال سؤال از امام بود: چرا جیب من زدند؟ چرا نیکی زنام؟ چرا کمک مندمادی نشد؟ اما آنچه اتفاق افتاد، این بود که امام رضا او را به زندگیای جدید و عجیب هدایت کرد. او همچنین هدیهای دیگر داد: یک نوجوان ۱۳-۱۴ ساله با ادب مثالزدنی آمد چای آورد، و بعد میزبانش شد. آن تاجر گفت: «چو این مرد را دیدم، فهمیدم این کسی که با من حرف زد در تلفن همان بود.» داستان به اینجا ختم نمیشود: او قسم میخورد به امام رضا که اگر او را یاری کند، برای یکی از زوّار امام سنگ تمام بگذارد؛ آنچنان که برایش هزینه سفر رفاه کند. سپس او را برگرداند، برایش بلیت اتوبوس خرید و در مسیر مشهد تا تهران، وقتی که چشمش به گنبد امام رضا افتاد، گفت: «الکریم… تویِی خاندان کرمی! وقتی پشت درب حرمت زدم، گمان کردم نمیبینی؛ اما حالا میبینی چه کردی؟» این روایت، آموزهای است برای همه ما: در سختترین لحظات، ناامید نباشیم انجام نذر به یاد امام، سنگ زیربنای کمک فراطبیعیست یک جمله کوچک، یک تماس بیواسطه میتواند زندگی را تغییر دهد 🔹 اگر در شرایط سختی هستی، یا کسی را میشناسی که نیاز دارد امیدی تازه، این ویدیو را برایش بفرست. شاید موج مثبت این روایت، قلبش را روشن کند. 📌 حکایت از زبان حجتالاسلام عالی تقدیم شما میشود، و در کانال «داستانهای معنوی» منتشر شده است. ✅ در این کانال، روایتهایی که دل را میشکند، ولی همان را ترمیم میکند، به اشتراک گذاشته میشود. ✅ ۳. کلمات کلیدی: تاجر ورشکسته, تاجر تهرانی, ورشکستگی و نجات, کمک غیبی امام رضا, چک ۲۰۰ میلیون, دعا در حرم, حاجت روا شدن, داستان معنوی واقعی, کمک امام رضا, تماس پشت تلفن عمومی, اهل معرفت, روایت حجتالاسلام عالی, کانال داستانهای معنوی, معجزه در حرم, زیبای ایمان, سختی و نجات, روایت توبه و برگشت, نذر و نیاز, ثواب خدمت به زائر, انسانیت و ایمانداری, دردمندی تاجر, بخشش پنهان, داستان عرفانی, تجربه الهامبخش, سفر مشهد و زیارت, کمک بیمنت, زندگی دوباره, توبه و شروع دوباره, کرامت امام رضا, کمک وقتی زمین خوردی, تسلیم در وسط ناامیدی