#حکایت скачать в хорошем качестве

#حکایت

لطفاً دوستان گل لایک،کامنت و سبسکرایب کنید 🌹 🤝 🌹    • #بهترین #پندهای #حکیمانه #از #بزرگان ...   حکایت "بازی در میان گله گوسفندان" از مولانا: روزی مولانا در حال راه رفتن در یک صحرا بود که ناگهان به گله‌ای از گوسفندان برخورد. گوسفندان در حال چریدن بودند و چوپانی آنها را هدایت می‌کرد. مولانا به چوپان نزدیک شد و از او پرسید: "این گوسفندان چه می‌خورند و از کجا می‌آیند؟" چوپان پاسخ داد: "این گوسفندان در اینجا از علف‌های این صحرا تغذیه می‌کنند. آنچه برای آنها مفید است، همین علف‌هاست." مولانا گفت: "اما آیا می‌دانید که این گوسفندان چگونه فکر می‌کنند؟ آیا آنها به علف‌هایی که می‌خورند دقت می‌کنند؟ آیا از خود می‌پرسند که چرا اینجا هستند و مقصدشان کجاست؟" چوپان که متعجب شده بود، گفت: "نه، آنها فقط به علف‌های خود مشغول هستند. نمی‌دانند که در این صحرا به چه دلیل هستند." مولانا لبخندی زد و گفت: "دقیقا، گوسفندان زندگی خود را به این صورت می‌گذرانند، بدون اینکه از مقصد خود خبر داشته باشند. اما انسان‌ها باید از این حالت فراتر روند. آنها باید فکر کنند و از خود بپرسند که زندگی‌شان چه هدفی دارد." چوپان در جواب گفت: "اما مولانا، مگر ما نمی‌توانیم همانند گوسفندان زندگی ساده‌ای داشته باشیم و فقط از زندگی لذت ببریم؟" مولانا به آرامی پاسخ داد: "زندگی بدون تفکر و هدف، تنها مشابه زندگی گوسفندان است. اگر انسان‌ها مانند گوسفندان تنها در پی غذا و روزمرگی باشند، هیچ‌گاه به حقیقت بزرگ‌تری پی نخواهند برد. همانطور که گوسفند به گله نیاز دارد، انسان نیز به هدف و معنای زندگی نیاز دارد." چوپان که همچنان در فکر بود، از مولانا پرسید: "پس چگونه باید زندگی کنیم تا از گله گوسفندان جدا شویم؟" مولانا پاسخ داد: "باید در هر لحظه از زندگی، به دنبال درک عمیق‌تری از وجود خود باشیم. باید بدانیم که زندگی ما فراتر از نیازهای جسمانی است و به دنبال حقیقت، عشق و معرفت باشیم. اگر این‌چنین باشیم، نه تنها از گله گوسفندان جدا خواهیم شد، بلکه به هدفی عالی‌تر در زندگی خواهیم رسید."