داستان شهر سیاه پوشان : از هفت پیکر نظامی/ پیکر اول روز شنبه گنبد سیاه 📚📜 скачать в хорошем качестве

داستان شهر سیاه پوشان : از هفت پیکر نظامی/ پیکر اول روز شنبه گنبد سیاه 📚📜

معرفی "هفت پیکر" اثر نظامی 📚 "هفت پیکر"، یکی از شاهکارهای جاودان ادبیات فارسی است که توسط نظامی گنجوی، شاعر بزرگ قرن ششم هجری، سروده شده است. نظامی که یکی از برجسته‌ترین شاعران حماسی و عاشقانه‌سرای ایرانی محسوب می‌شود، با خلق این اثر هنری، دنیایی از عشق، زیبایی، و حکمت را در قالب داستان‌های دل‌انگیز به تصویر کشیده است. "هفت پیکر" به عنوان یکی از بخش‌های مهم از پنج‌گنج نظامی، با استفاده از زبانی روان و تصویری غنی، روایت‌هایی مملو از رمز و راز و پیام‌های اخلاقی و عرفانی ارائه می‌دهد. پیش‌زمینه داستان "هفت پیکر"📚 داستان "هفت پیکر" با افسانه‌ای از بهرام گور، یکی از پادشاهان سلسله ساسانی، آغاز می‌شود. بهرام گور، که تحت تربیت فردی به نام نغمان قرار داشت، در یکی از حجره‌های بسته، تصاویری از هفت دختر زیبارو از هفت شاهزاده‌نشین کشورهای مختلف ایران را می‌بیند. این دختران عبارت بودند از: 1. فورک، دختر پادشاه هند 2. یغما ناز، دختر خاقان 3. نازپری، دختر خوارزمشاه 4. نسرین نوش، دختر پادشاه سقلاب 5. آزریون، دختر شاه مغرب 6. همای دخت، دختر قیصر 7. دژستی، دختر کسری در زیر تصاویر این دختران، تصویری از جوانی به نام بهرام نیز وجود داشت که پیشگویی شده بود که این جوان، با این هفت دختر ازدواج خواهد کرد. بر اساس این پیشگویی، بهرام تصمیم می‌گیرد هفت قصر به رنگ‌های مختلف و به نام هفت سیاره برای خود بسازد. هر قصر به یکی از روزهای هفته و یکی از دختران اختصاص داشت و رنگ قصرها به ترتیب عبارت بودند از: شنبه: گنبد سیاه، سیاره کیوان یکشنبه: گنبد صندل رنگ، سیاره مشتری دوشنبه: گنبد سرخ، سیاره مریخ سه‌شنبه: گنبد زرد، سیاره آفتاب چهارشنبه: گنبد سفید، سیاره زهره پنج‌شنبه: گنبد فیروزه‌ای، سیاره عطارد جمعه: گنبد سبز، سیاره ماه بهرام هر شب قبل از آغاز شادی و نشاط، از یکی از این زنان حکایتی می‌شنود که محتوای کتاب "هفت پیکر" در واقع همین هفت حکایت است. این داستان‌ها هر یک با تمثیلی خاص و پیامی اخلاقی و عرفانی، نمایانگر بخش‌های مختلفی از زندگی و تجربه‌های انسانی هستند. حکایت روز شنبه: شهر سیاه‌پوشان داستان اول از "هفت پیکر"، حکایت روز شنبه است که بهرام به گنبد سیاه و بانوی هندی خود، فورک، می‌رود. پس از شادی و خوش‌گذرانی در طول روز، شب‌هنگام از بانوی کشمیری خود، داستانی می‌طلبد. فورک، در حالی که شرمگینانه نگاهش را به زمین دوخته، داستانی را آغاز می‌کند که از کودکی خود از یکی از خدمتکاران قصر شنیده بود. این خدمتکار، زنی پارسا و درستکار بود که همیشه لباسی سیاه بر تن داشت. روزی از او علت سیاه‌پوشی‌اش را پرسیدند و او، با آشکار کردن راز حریر سیاهش، چنین پاسخ داد: "سال‌ها پیش، من کنیز ملکی بودم که مردی بسیار درستکار و مهماندوست بود. او که همیشه لباس‌های پرزینت و طلایی می‌پوشید، بعد از واقعه‌ای در زندگی‌اش، سیاه‌پوش شد و هیچ‌کس راز این سیاه‌پوشی را نمی‌دانست. روزی به پای شاه افتادم و دلیل سیاه‌پوشی‌اش را خواستم. شاه چون اصرار مرا دید، لب به سخن گشود و گفت که این جامه سیاه به دلیل یک حادثه در گذشته‌اش است که او را تا ابد سیاه‌پوش کرد." او سپس داستانی از یک مهمان سیاه‌پوش نقل می‌کند که در شهر مدهوشان در چین اتفاق افتاده است، شهری که در آن اتفاقات عجیب و غریبی رخ داده بود. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 سلام به سرای داستان خوش آمدید! 🙋‍♀🌹اینجا پر از افسانه‌ها و حکایت‌های جذاب از بزرگان ایران و جهان است. برای دریافت جدیدترین داستان‌ها، کانال را سابسکرایب کنید، لایک بزنید، و زنگوله را فعال کنید! 🔔 نظرات خود را در کامنت‌هابنویسید و به کانال تلگرام ما هم سر بزنید تا زودتر از همه با خبر شوید. 📚❤️    / @sarayedastan2   https://t.me/Sarayedastan_60 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 نظامی -گنجوی بهرام گور هفت پیکر هفت رنگ-هفت سیاره هفت دختر چین وهند زن زاهد هفت گنبد قصر-خاک-زرد شهر مدهوشان حوریان زنان نامدار #داستان #حکایت #داستان_فارسی #حکایت_فارسی #نظامی_گنجوی #مثنوی_مولانا #داستان_شب