У нас вы можете посмотреть бесплатно تاج بیگم دخت قهرمان همانند شیرین هزاره، هر یک ما باید آرمان ها و اهداف او را بشناسیم или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
آرامگاه تاجبیگم تاجبیگم، زنِ شجاع از مبارزان مردمی در دوران حملة لشکر امیر عبدالرحمان خان به هزارستان بود که با مردان عیار دیگر بارها بر لشکریان امیر کمین زده بود و اسیران ارزگان، دایچوپان، قلندر، مسکه، بابه و هیچه را آزاد کرده بود. این زن مبارز سرانجام در آخرین نبرد، در پیدگهِ جاغوری در نبرد تن به تن با این که زخمهای زیادی بر تن او وارد شده بود، خود را میان درختان رسانده بود و جان داده بود. لشکریان امیر جنازة او را روی زمین کشیده بودند و رها کرده بودند. پس از این درگیری، لشکریان امیر از منطقه کوچ کرده بودند و مردم منطقه، فردای نبرد بر روی تپهای در بلندای قریة کوشة پیدگه، تاجبیگم را به خاک سپرده بودند و بر مزار او پرچم مبارزان هزارستانی را نصب کرده بودند. پس از آن واقعه، مردم محل هر سال در بهار به آرامگاه تاجبیگم میآمدند و آرامگاه او را میعادگاه خود میدانستند. اکنون در بهار امسال، مردم پیدگه دوباره بر سر مزار و آرامگاه تاجبیگم گردآمدند. با خون و شجاعت او پیمان بستند که یادش را گرامی بدارند و فراموشش نکنند و وقتی منطقه دوباره مورد تهاجم قرار بگیرد، مانند او شجاعانه مبارزه کنند و از خاک و حیاتانسانیشان دفاع کنند. مردم پیدگه این بار گرد آمدند و با هم قرار گذاشتند که آرامگاه تاجبیگم را بسازند. آرامگاهی که نمادی از شکوه و مبارزه است، آرامگاهی به یاد تمام زنان مبارز هزارستانی. آنان از دوستان تاجبیگم، از مبارزان آزادیخوا، از بازماندگان شیرین و چهلدختران هزاره در سراسر جهان خواستند که کمک کنند تا آرامگاه تاجبیگم در شأن او بنا شود. یاهو! بخش دوم از نوشته ها و تحقیقات دکتر حفیظ الله شریعتی سحر در مورد تاج بیگم 👇👇 تاجبیگم (به مناسبت روز زن) ....... لشکر امیر عبدالرحمان وقتی اسیران هزارة دایچوپان را از مسیر «بابه» به سمت «پیدگه» و «سنگماشه» در جاغوری میبرند، به کمین مردانی از این مردم در «دراز قول بابه» برمیخورند. در این نبرد، افراد زیادی از لشکریان امیر کشته میشوند و فرمانده سپاه امیر به نام «آدمخان» زخم برمیدارد. در میانة نبرد، زنانی چندی در چند نقطة کوه آتش روشن میکنند و شروع به فریاد و تیراندازی میکنند. برافروختهشدن آتش و هیاهوی زنان که فریاد میزدند: «حمله کنید، حمله کنید»، سپاهیان امیر را به وحشت میاندازد. نظم لشکر فرومیریزد و کمینکنندگان هزاره با حمله و گریز موفق میشوند که اسیران هزاره را از چنگ سپاهیان رها کنند و به سمت کوه فرار کنند. لشکریان امیر که نگران کمینهای دیگر بودند، به بابه میگردند؛ اما در مسیر برگشت به گروه دیگری از سربازان و اسیران برمیخوردند که به سمت سنگماشه در حرکت بودند. سپاهیان شکستخوردة امیر با کمک گروه دیگری از لشکریان، دوباره به طرف سنگماشه حرکت میکنند. آنان وقتی به دراز قول میرسند، دوباره به کمین مردان جنگجوی هزاره میخورند و پس از نبرد پراکنده و جنگ و گریز، موفق میشوند که کمینکنندگان را فراری بدهند و به سمت سنگماشه حرکت کنند. آنان شب را در پیدگه میمانند و نیمههای شب با شبخون مردان هزاره از خواب بیدار میشوند و با آشفتگی تمام به جنگ میپردازند. در این نبرد چند تن از مردان هزاره دستگیر میشوند و دیگران موفق به فرار میشوند. وقتی اسیران را به خیمة فرمانده لشکر میبرند، متوجه میشوند که یکی از اسیران زن است. فرمانده، دستورگردن زدن اسیران را میدهد؛ اما زن را به خاطر شجاعت و نگاههای تند و نترس او، نگه میدارد. فردا که آفتاب سر میزند، زن را برای تحقیق میآورد. زن اسیر شده میگوید که از من چیزی دستگیر تان نمیشود؛ اما تعجب من از این است که امیر لشکر، خود را مرد میخواند و یک زن را زیر فشار قرار میدهد تا راز مردان شکاری را بداند. آیا این برای فرمانده لشکر سرشکستگی نمیآورد؟ اگر امیر این قدر شجاع است، دستانم را باز کند و اجازه بدهد که با ایشان مبارزه کنم. اگر امیر، پیروز شد من را بکشد و اگر من پیروز شدم، رهایم کند. فرمانده لشکر امیر از این مبارزهطلبی برآشفته میشود و دستور میدهد که دست زن اسیر را باز کند. وقتی دست زن باز میشود، زن با یک حملة برقآسا ضربهای بر پای یکی از سربازان وارد میکند و نیزة او را گرفته به طرف امیر لشکر پرتاب میکند که به بازوی فرمانده لشکر میخورد و او را سرنگون میکند. مردانی چندی به طرف زن حمله میکنند و زن با یک حرکت خودش را میان درختان و جنگل میرساند و موفق به فرار میشود. لشکریان امیر زن را دنبال میکند و به دنبال او وارد چند قریه میشوند و زن و کودک چندی را دستگیر میکنند و با خودشان به لشکرگاه میآورند. زن اسیر شده که او را تاجبیگم میخواندند، تا شب میان جنگل و درختان پنهان میشود و شب پنهانی با چند مرد جنگی دیگر، وارد لشکر میشود تا زنان و کودکان اسیر را رها کند. وقتی به خیمة اسیران نزدیک میشود، سربازان متوجه سیاهی در نزدیک خیمه میشوند. آنان وقتی به سیاهی نزدیک میشود، سیاهی خود را به خیمة علف اسپان میرساند و علفهای خشک را آتش میزند و آتش از خیمة علف اسپان به خیمههای دیگر میرسد و همه جا را دود و آتش میگیرد. در این میانه، تاجبیگم خود را به خیمة زنان و کودکان اسیر شده میرساند و آنان را با خود به طرف جنگل میبرد. در هنگام گریز به طرف جنگل، عدهای از سپاهیان به آنان نزدیک میشوند، تاجبیگم، به زنان، کودکان و مردان جنگی میگوید که فرار کنند و خود شروع به نبرد تنبهتن میکنند، در هنگامة نبرد، مردان جنگی زیادی به لشکریان امیر میپیوندند و از هر طرف به تاجبیگم حمله میکنند. در این نبرد، با این که زخمهای زیادی بر تن تاجبیگم وارد شده بود، او خود را میان درختان میرساند و جان میدهد. ✍ دکتر حفیظ الله شریعتی سحر برای معلومات بیشتر در مورد این مطالب به روزنامه هشت صبح و برگه فیسبوک دکتر حفیظ الله شریعتی سحر مراجعه نمایید.