У нас вы можете посмотреть бесплатно توضیح کتاب انجیل - پیدایش باب 34 -Genesis 34 или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
فصل ۳۴ دینه توسط شِکِیم آلوده میشود. (۱-۱۹) شِکِیمیها توسط شمعون و لاوی کشته میشوند (۲۰-۳۱) دینه توسط شکیم آلوده میشود. (۱-۱۹) ۱پس دینه، دختر لیه، که او را برای یعقوب زاییده بود، برای دیدن دختران آن ملک بیرون رفت. ۲و چون شکیم بن حمورحوی که رئیس آن زمین بود، او را بدید، او را بگرفت و با او همخواب شده، وی را بیعصمت ساخت. ۳و دلش به دینه، دختر یعقوب، بسته شده، عاشق آن دختر گشت، و سخنان دل آویز به آن دختر گفت. ۴و شکیم به پدر خود، حمورخطاب کرده، گفت: «این دختر را برای من به زنی بگیر.» ۵و یعقوب شنید که دخترش دینه رابی عصمت کرده است. و چون پسرانش با مواشی او در صحرا بودند، یعقوب سکوت کرد تا ایشان بیایند. ۶و حمور، پدر شکیم نزد یعقوب بیرون آمد تا به وی سخن گوید. ۷و چون پسران یعقوب این را شنیدند، از صحرا آمدند و غضبناک شده، خشم ایشان به شدت افروخته شد، زیرا که بادختر یعقوب همخواب شده، قباحتی دراسرائیل نموده بود و این عمل، ناکردنی بود. ۸پس حمور ایشان را خطاب کرده، گفت: «دل پسرم شکیم شیفته دختر شماست؛ او را به وی به زنی بدهید. ۹و با ما مصاهرت نموده، دختران خود را به ما بدهید و دختران ما را برای خودبگیرید. ۱۰و با ما ساکن شوید و زمین از آن شماباشد. در آن بمانید و تجارت کنید و در آن تصرف کنید.» ۱۱و شکیم به پدر و برادران آن دختر گفت: «در نظر خود مرا منظور بدارید و آنچه به من بگویید، خواهم داد. ۱۲مهر و پیشکش هر قدرزیاده از من بخواهید، آنچه بگویید، خواهم دادفقط دختر را به زنی به من بسپارید.» ۱۳اما پسران یعقوب در جواب شکیم و پدرش حمور به مکرسخنگفتند زیرا خواهر ایشان، دینه رابی عصمت کرده بود. ۱۴پس بدیشان گفتند: «این کار را نمی توانیم کرد که خواهر خود را به شخصی نامختون بدهیم، چونکه این برای ما ننگ است. ۱۵لکن بدین شرط با شما همداستان میشویم اگر چون ما بشوید، که هر ذکوری ازشما مختون گردد. ۱۶آنگاه دختران خود را به شما دهیم و دختران شما را برای خود گیریم و باشما ساکن شده، یک قوم شویم. ۱۷اما اگر سخن ما را اجابت نکنید و مختون نشوید، دختر خود رابرداشته، از اینجا کوچ خواهیم کرد.» ۱۸و سخنان ایشان بنظر حمور و بنظر شکیم بن حمور پسند افتاد. ۱۹و آن جوان در کردن این کار تاخیر ننمود، زیرا که شیفته دختر یعقوب بود، و او از همه اهل خانه پدرش گرامی تر بود. تفسیر آیات ۱-۱۹ جوانان، به ویژه دختران، هرگز به اندازهای که تحت مراقبت والدین دیندار هستند، ایمن و خوشبخت نیستند. نادانی خودشان و تملق و حیلههای افراد بدطینت که همیشه برای آنها دام میگذارند، آنها را در معرض خطر بزرگی قرار میدهد. اگر بخواهند به خارج بروند، به ویژه به تنهایی، در میان غریبهها به دین واقعی، دشمن خودشان هستند. والدینی که فرزندانشان را از بیجهت در معرض خطر قرار دادن باز نمیدارند، بسیار اشتباه میکنند. فرزندان نازپرورده، مانند دینه ، اغلب باعث غم و شرمساری خانوادههایشان میشوند. بهانه او این بود که دختران سرزمین را ببیند، ببیند چگونه لباس میپوشند و چگونه میرقصند و چه چیزی در میان آنها مد است؛ او رفت تا ببیند، اما این همه نبود، او رفت تا دیده شود. او رفت تا با کنعانیان آشنا شود و راههای آنها را بیاموزد. ببینید چه بر سر دینه آمد. آغاز گناه مانند رها کردن آب است. چه چیز بزرگی یک آتش کوچک را شعلهور میکند! ما باید به دقت از همه موقعیتهای گناه و نزدیک شدن به آن اجتناب کنیم شِکِیمیها توسط شمعون و لاوی کشته میشوند(۲۰-۳۱) ۲۰پس حمور و پسرش شکیم به دروازه شهرخود آمده، مردمان شهر خود را خطاب کرده، گفتند: ۲۱«این مردمان با ما صلاح اندیش هستند، پس در این زمین ساکن بشوند، و در آن تجارت کنند. اینک زمین از هر طرف برای ایشان وسیع است؛ دختران ایشان را به زنی بگیریم و دختران خود را بدیشان بدهیم. ۲۲فقط بدین شرط ایشان باما متفق خواهند شد تا با ما ساکن شده، یک قوم شویم که هر ذکوری از ما مختون شود، چنانکه ایشان مختونند. ۲۳آیا مواشی ایشان و اموال ایشان و هر حیوانی که دارند، از آن ما نمی شود؟ فقط با ایشان همداستان شویم تا با ما ساکن شوند.» ۲۴پس همه کسانی که به دروازه شهر اودرآمدند، به سخن حمور و پسرش شکیم رضادادند، و هر ذکوری از آنانی که به دروازه شهر اودرآمدند، مختون شدند. ۲۵و در روز سوم چون دردمند بودند، دو پسر یعقوب، شمعون و لاوی، برادران دینه، هر یکی شمشیر خود را گرفته، دلیرانه بر شهر آمدند و همه مردان را کشتند. ۲۶وحمور و پسرش شکیم را به دم شمشیر کشتند، ودینه را از خانه شکیم برداشته، بیرون آمدند. ۲۷وپسران یعقوب بر کشتگان آمده، شهر را غارت کردند، زیرا خواهر ایشان را بیعصمت کرده بودند. ۲۸و گلهها و رمهها و الاغها و آنچه در شهرو آنچه در صحرا بود، گرفتند. ۲۹و تمامی اموال ایشان و همه اطفال و زنان ایشان را به اسیری بردند. و آنچه در خانهها بود تاراج کردند. ۳۰پس یعقوب به شمعون و لاوی گفت: «مرا به اضطراب انداختید، و مرا نزد سکنه این زمین، یعنی کنعانیان و فرزیان مکروه ساختید، و من در شماره قلیلم، همانا بر من جمع شوند و مرا بزنند و من با خانهام هلاک شوم.» ۳۱گفتند: «آیا او با خواهر ما مثل فاحشه عمل کند؟» تفسیر آیات ۲۰-۳۱ شِکِیمیها به آیین مقدس تسلیم شدند، فقط برای خدمت به یک هدف، برای خوشایند شاهزادهشان و برای ثروتمند شدن خودشان، و این عادلانه بود که خدا مجازات را بر آنها بیاورد. همانطور که هیچ چیز بهتر از دین واقعی ما را ایمن نمیکند، هیچ چیز بیشتر از دین فقط تظاهر شده ما را در معرض خطر قرار نمیدهد. اما شمعون و لاوی بسیار ناعادل بودند. کسانی که به بهانه دین بد عمل میکنند، بدترین دشمنان حقیقت هستند و دلهای بسیاری را به سوی نابودی سخت میکنند. جنایات دیگران هیچ بهانهای برای ما نیست. افسوس! چگونه یک گناه به گناه دیگر منجر میشود و مانند شعلههای آتش، ویرانی را در هر جهت گسترش میدهد! لذتهای احمقانه به اغوا منجر میشود؛ اغوا خشم تولید میکند؛