У нас вы можете посмотреть бесплатно داستان سِنمار : معماری که استعدادش کار دستش داد - هفت پیکر نظامی گنجوی или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز / deeppodcastiran ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ :music by @incompetech_kmac Kevin MacLeod @ScottBuckley under Creative Commons Attribution: https://creativecommons.org/licenses/... ___________________________________________________________________________________ اگر طراح هر کدام از طرحهای استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم. If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit. [email protected] ــــــــــــــ ماجرای سنمار معمار هفت پیکر نظامی گنجوی کمال الدین بهزاد، نقاش بزرگ ایرانی، نقاشی معروفی داره به اسمِ ساختن کاخ خَوَرنَق. ساختن کاخ خورنق روایتیه از کتاب هفت پیکر اثر نظامی گنجوی. تحلیلها و تفسیرهای بسیاری درباره ی این اثر صورت گرفته . اما داستان ساختن کاخ خورنق چیه؟ ماجرای ساختن کاخ خورنق، روایت معماریه که قصری شگفت انگیز رو برای پادشاهی به نام نُعمان ساخت اما پاداش اون نابودی بود. این داستان دو روایت داره. روایت اول به این شکله : نُعمان تصمیم میگیره قصری بسازه که در دنیا بینظیر باشه و تالار اصلی اون ستون نداشته باشه. معماران زیادی از سراسر جهان مدعی ساختِ چنین قصری میشن اما هیچ کدام موفق نمیشن . همهی اونها جونشون رو در این راه از دست میدن. دست آخر به گوش شاه رسید که معماری به نام سِنمار وجود داره که میتونه این کار رو انجام بده. سنمار رو به دربار آوردند و درباره ی ساخت قصر بهش توضیح دادند . اون هم وعده داد که قصر رو همونطور که شاه می خواد براش بسازه. سنمار کار رو به همراه کارگرانش شروع میکنه و قصر رو تا زیر سقف بالا میبره . همه از کارش شگفت زده می شن. وقتی دیوارها تا زیر سقف میرسه ناگهان سنمار ناپدید میشه. مدتها در پی ش میگردند اما اثری ازش پیدا نمیکنند. پادشاه از این جستجوی نافرجام خشمگین میشه و دستور کشتن اون رو صادر میکند. بعد از هفت سال ناگهان سِنمار پیداش میشه و به قصر برمیگرده. نگهابانا فوراً او را در غل و زنجیر میکنند و به پادشاه اطلاع میدند. سنمار به پادشاه میگه : قبل از اینکه من رو اعدام کنید به حرفهام گوش کنید. سپس رو به پادشاه میکنه و میگه : دلیل ناکامی سایر معماران در ساختن این قصر این بود که به دلیل فشار دیوارها و عوارض طبیعی، زمین به مرور زمان نشست میکنه و اگر بلافاصله بعد از بالارفتن دیوارها سقف ساخته بشه، سقفها خیلی زود ترک میخورند و فرو میریزن. بنابراین قصر تا ابد دوام نمیاره. به همین دلیل لازم بود تا هفت سال سپری شه تا زمین و دیوارها نهایت افت و نشست خودشون رو داشته باشند و هنگام ساخت سقف، یعنی هم اکنون، مشکلی پیش نیاید. پادشاه پرسید: چرا این مسئله رو همون هفت سال پیش نگفتی؟ سِنمار جواب داد: اگر هفت سال پیش این مسئله رو توضیح میدادم، شما این موضوع رو از روی ناتوانی من میدونستید . من هم به سرنوشت دیگر معماران دچار میشدم و به کام مرگ میفتادم. پادشاه و وزیران از عقل و هوش سنمار شگفتزده شدند و ادامه ی کار رو بهش سپردند. سنمار هم ظرف یک سال قصر خَوَرنَق رو تموم و اماده ی افتتاح کرد. در روز افتتاح مراسم باشکوهی برگزار شد و شخصیتهای سیاسی از نقاط مختلف در اون روز حضور داشتند. سِنمار با شور و اشتیاق تمام تالارها و اتاقهای کاخ رو به شاه نُعمان و همراهانش نشان میداد. وقتی به آخرین اتاق رسیدند سنمار به نعمان گفت: از شما میخوام که با من تنها به این اتاق بیایید. وقتی وارد اتاق شدند سنمار تکه آجری رو که در دیوار بود به نعمان نشان داد و گفت: کل بنای این قصر به این یک آجر متکیه. اگر اون رو از جا در بیاری کل قصر ظرف مدت کوتاهی فرو میریزه. من این کار رو برای این انجام دادم که اگر روزی فرمان روایی شما تهدید شد و دشمنان قصد حمله داشتند، نتونند این کاخ افسانه ای رو تصاحب کنند. پادشاه از شنیدن این حرف خوشحال شد و به سنمار گفت این راز رو با کسی در میان نذار. بعد هم بهش وعده ی پاداشی بزرگ داد. روز موعود وقتی قرار شد به سنمار پاداش بدند، اون رو با تشریفات ویژه به بالاترین ایوان قصر بردند. پادشاه در ایوان حاضر شد و دستور داد سنمار رو فوراً به پایین پرتاب کنند. سنمار که مبهوت شده بود از پادشاه پرسید : این پاداشِ کدوم کارِ منه؟ پادشاه گفت: نباید کسی غیر از من راز جاودانگی و فنای قصر رو بدونه. بعد هم سنمار رو به پایین پرتاب کردند. در اینجا داستان به پایان میرسه. اما این داستان در منظومه ی هفت پیکر نظامی به شکلی دیگهای بیان شده . هفت پیکر منظومه یه از داستانهای زندگی بهرام گور که داستانهایی از قبل از تولد بهرام تا مرگش رو روایت میکنه. ماجرا از اونجا شروع میشه که یزدگرد اول ساسانی که تمام پسرانش رو از دست داده بود، صاحب فرزند پسری میشه به نام بهرام. منجمان اما اولین کاری که نعمان باید انجام میداد چی بود؟ به هر حال باید کاری میکرد تا بهرام در آرامش و آسایش باشه. نعمان تصمیم میگیره در این اولین قدم کاخی شایسته و در خور برای بهرام بسازه. یعنی همون کاخ خَوَرنَق. نعمان دستور میدهد شایستهترین و بهترین معمار رو برای این کار انتخاب کنند. سنمار، معمار رومی برجسته و پرآوازه برای این کار انتخاب میشه. سنمار طی پنج سال قصر خَوَرنَق رو به بهترین شکل میسازه. وقتی که کار ساختن قصر به پایان میرسه نعمان، هنر و مهارت سنمار رو ستایش میکنه و دستمزد فراوانی بهش میده. سنمار وقتی که دست و دل بازی نعمان رو میبینه شگفتزده میشه و میگه : «اگه میدونستم قراره چنین پاداشی به من بدی، چه بسا قصر باشکوه تری میساختم. این قصر در شبانه روز به سه رنگ در می آید اما من قصری می ساختم که به صد رنگ در بیاد .» نعمان با خ