У нас вы можете посмотреть бесплатно چرا نویسندهی داستانهای پوآرو به یکباره ناپدید شد؟ или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
اگر طرفدار داستانهای جنایی و رازآلود هستید حتما با شخصیت هرکول پوارو آشنایی دارید. کارگاه بلژیکی با اون کلهی معروفِ تخم مرغیش. اگر هم با پوارو آشنا باشید حتما اسم خالق این اثر هم به گوشتون خورده: خانمِ آگاتا کریستی. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ :music by @incompetech_kmac Kevin MacLeod @ScottBuckley under Creative Commons Attribution: https://creativecommons.org/licenses/... ___________________________________________________________________________________ اگر طراح هر کدام از طرحهای استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم. If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit. [email protected] ـــــــــــــــــــــــــــ آگاتا مری کلاریسا در پانزدهم سپتامبر سال ۱۸۹۰ در شهر ساحلی (تُ کِی ) در انگلستان به دنیا اومد. اون کوچیکترین فرزند خانواده بود. پدرش مردی بود با تبار آمریکایی که بیشتر زندگیش رو توی انگلستان گذروند و مادرش زنی بود انگلیسی با روحیهای فرهنگی و خیالپرداز. فضای خونه ی اونها همیشه آروم بود. آگاتا دوران کودکی رو توی خونهای بزرگ با باغهای وسیع میگذروند. والدینش در منزل بهش آموزش می دادن و مادرش عقیده داشت که نباید دخترش رو زود به مدرسه بفرسته. اون اعتقاد داشت بچه ها تا قبل از هشت سالگی نباید آموزش رسمی ببینند. به همین دلیل، آگاتا بیشتر با کتابها، داستانگوییهای مادر و خیالپردازیهای خودش پرورش پیدا کرد. از همون کودکی هم به داستان پردازی و نوشتن علاقه داشت. با این حساب میشه حدس زد که اون از بچگی درون گرا بود. بعدها تو دوره ی نوجوونی اون رو برای مدتی به فرانسه فرستادن تا موسیقی و آواز یاد بگیره. خودش فکر میکرد شاید روزی خواننده ی اپرا بشه. هرچند دختر بااستعدادی بود ولی کمرویی و کمبود اعتماد به نفس باعث شد این راهو ادامه نده. همون سالها زبان فرانسه رو یاد گرفت و با فرهنگهای سایر کشورها آشنا شد. این تجربههای بینالمللی بعدها توی رمان هاش خودشو نشون داد. اگه یادتون باشه شخصیتِ پوارو زیاد به سفر میرفت. خلاصه اینکه آگاتا اوایل دهه ی بیست زندگیش شروع میکنه به نوشتن داستان های کوتاه. اولین داستانهاش هم بیشتر حال و هوای رمانتیک و تخیلی داشتند. توی همین دوران نوشتن براش جدی تر شد. آگاتا در سال ۱۹۱۴ با مردی جوانی به نام آرچیبالد کریستی، که افسر نیروی هوایی بود، ازدواج کرد. همون سال جنگ جهانی اول آغاز شد. آگاتا در جنگ جهانی اول، داوطلبانه توی بیمارستانها کار می کرد. محلِ خدمتش هم بخشِ داروخونه بود. همین تجربهی کار باعث شد شناخت دقیقی از داروها و سموم پیدا کند. این آگاهی و اِشراف نسبت به داروها بعدها یکی از ویژگی های داستان های جناییش شدند: چون خیلی از قتلهایی که توی داستانها اتفاق میافتن با استفاده از دارو و سم بودند. حاصل ازدواج آگاتا و آرچیبالد یک دختر بود به اسم رُوزالین که تنها فرزند آگاتا باقی موند. تقریباً مثل اکثر زندگی های مشترک، زندگی آگاتا و آرچیبالد اوایلش خوب شروع شد اما در ادامه زیاد خوب پیش نرفت. آرچیبالد یه آدم اجتماعی، پرهیاهو و ماجراجو بود ولی آگاتا درونگرا، آروم و اهل نوشتن. همین قضیه شروع ماجرای عجیب آگاتا کریستی میشه. به اصطلاح امروزی شاید این دو نفر تایپ همدیگه نبودن. توی سال های ۱۹۲۰ که اولین کتاب های آگاتا کریستی داشتن چاپ می شدن و کم کم اسمش هم بر سرِ زبونها افتاده بود، زندگی شخصیش با چالش روبرو میشه. اون از یک طرف داشت معروف می شد اما از طرف دیگه اتفاقات بدی براش افتاد. اولیش مرگ عزیزترین آدم زندگیش بود؛ یعنی مادرش. این اتفاق ضربه ی سختی به اون زد. همزمان با این اتفاق متوجه شد که شوهرش هم داره بهش خیانت می کنه و ارتباطش رو با یه زنی شروع کرده به اسم نانسی نیل. این دو اتفاق ضربه ی عاطفی خیلی سنگینی به اون زد. حتا شوهرش درخواست طلاق هم داده بود. خلاصه اینکه توی ماه دسامبر 1926 فشارها به اوج خودش رسید. روز سوم دسامبر، دعوای شدیدی بین آگاتا و شوهرش اتفاق افتاد. شوهرش خونه رو ترک کرد تا بره با دوستاش و معشوقه اش خوش بگذرونه. آگاتا هم همون شب دخترش رو بوسید و از خونه بیرون رفت. و بعد از چند ساعت به کلی ناپدید شد ماجرای ناپدید شدن یازده روزهی آگاتا کریستی تو دسامبر ۱۹۲۶ یکی از مرموزترین و بحثبرانگیزترین رخدادهای زندگی اونه. خالق داستان های معمایی حالا خودش درگیرِ معمایی شده بود که هیچ وقت به طور دقیق فاش نشد. صبح روز بعد از ناپدید شدنش، ماشین آگاتا رو توی منطقهای به نام نیولَندز کوُرنر بالای یک معدن گچ پیدا کردن. داخل ماشین مدارک رانندگی و لباسهای آگاتا بود اما از خودش هیچ خبری نبود. اولش احتمال دادن خودکشی کرده باشه یا اینکه توی یه برکهای همون حوالی غرق شده باشه ولی شواهدِ زیادی وجود نداشت. ناپدید شدن آگاتا خیلی زود تبدیل به یه حادثه ی مهم محلی شد و به سرعت رسانه ها در موردش نوشتن. آدم های زیادی شروع کردن به جست وجو: داوطلبای محلی دست به کار شدن تا آگاتا رو پیدا کنند. عکس اون رو همه جا پخش کردن، توی روزنامه ها خبرش رو منتشر کردن، جوریکه دولت و وزارت کشور واردِ قضیه شدن، ولی خبری نشد که نشد. حتا از هواپیماهای جستجوگر استفاده کردن که برای اون زمان اتفاقِ خیلی خاصی بود. این جست و جوها تا چند روز ادامه داشت تا اینکه پلیس به این نتیجه رسید که آگاتا در روز چهارم سپتامیر یعنی فردای ناپدیدشدن توی لندن دیده شده. اون رفته بود توی یک کافی شاپ چایی خورده بود و بعد هم رفته بود به یه فروشگاه بزرگ و ویترین مغازه ها رو نگاه کرده بود.