У нас вы можете посмотреть бесплатно در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد/In pre-eternity, the ray of Your beauty kindled the light of revelation или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
🎵در ابتدا غزل شماره 152 از دیوان غزلیات حافظ، برای شما عزیزان آورده شده است. حافظ در این غزل، پرده از راز آفرینش برمیدارد و میگوید آغاز جهان، از جلوهی زیبایی معشوق بود؛ آنجا که هنوز زمان شکل نگرفته بود و عشق، اوّلین واژه هستی شد. پیمان عاشقی در همان ازل بسته شد، و از آن روز دلِ انسان همیشه در جستجوی نوریست که از آن جدا افتاده است. این غزل دعوتیست به این یادآوری که ما از عشق آمدهایم و راه بازگشتمان نیز جز عشق نخواهد بود. In the first section, we are invited into Ghazal No. 152 of Hafez. Here, the poet unveils the secret of creation, declaring that the world began with the radiance of the Beloved’s beauty—at a time when neither time nor form existed, and love was the very first word of existence. The covenant of affection was sealed in eternity, and ever since, the human heart has restlessly sought the light from which it was separated. This poem reminds us that we originate from love, and our only true return is through love itself. 🎵در بخش دوم غزل شماره 167 از دیوان غزلیات حافظ را میهمان احساستان کردیم. حافظ در این غزل از لحظهای سخن میگوید که معشوق، چون ستارهای ناگهانی در آسمان هستی میدرخشد و مجلس را از تاریکی به نور میکشاند؛ معشوقی که نه تنها زیباترین چهرهٔ محفل است بلکه معیار زیبایی و ملاک شیفتگی میشود، چنان که با ورود او قانون عشق از نو نوشته میگردد. این شعر روایت ظهور نوریست که با یک نگاه، جهان دل را دگرگون میکند؛ عشقی که هم هالهای از معنویت دارد و هم شکوهی از جذابیت زمینی. حافظ، حیرت و شوق عاشقانهاش را پنهان نمیکند؛ او به چشم خود میبیند که حضور معشوق چگونه شب را از معنا تهی میکند و زمان را در لحظهای جاودانه نگه میدارد. این غزل، جشن روشن شدن جان است؛ آتشی از سر شوق که در دل عاشق افروخته میشود تا بفهمد هر جا معشوق باشد، شب نیست و زندگی هر بار با آمدن او دوباره آغاز میشود The second section introduces Ghazal No. 167. Hafez describes a moment when the Beloved appears like a sudden star, transforming darkness into light. He is not merely the most beautiful face of the gathering but the very measure of beauty itself; one glance from Him rewrites the law of love. With awe and passion, Hafez shows how the presence of the Beloved suspends time and ignites the soul—revealing that wherever He arrives, night cannot exist, and life begins anew. 🎵در انتها سروده ی شمارهی 263 از دفتر غزلیات حافظ را میشنوید. حافظ در این غزل ما را به سرزمینی میبرد که در آن عقل، فرمانبردار دل است و شراب، رودخانهایست که کشتی جان را به ساحل رهایی میرساند. وقتی میگوید «بیا و کشتی ما در شط شراب انداز»، دعوتیست به شکستن قیدها، به آنکه قایق خستهٔ وجود را از بند خشکی و تکرار برهانی و در موجِ شورِ عشق رها کنی. شراب در نگاه حافظ نه مَستی جسم، که بیداری روح است؛ رهاتری از ریا و فاصلهگیری از ظاهرپرستانی که بر محراب و منبر جلوه میفروشند اما از بادهٔ حقیقت بینصیباند. شاعر میخواهد در این سفر روحانی، شیخ و شاب هر دو در طوفان عشق غرق شوند تا معلوم گردد پاکی در هوای دل است نه در جامهٔ ظاهر. Finally, Ghazal No. 263 leads us into a realm where reason bows before the heart, and wine becomes a river guiding the soul’s boat toward liberation. When Hafez cries, “Come, set our ship upon the river of wine,” he calls for freedom from dull repetition and from the dryness of pretense—inviting us to dive into the ecstatic sea of love. For him, wine is not a drunken escape but the awakening of the spirit; a revolt against hypocrisy, proving that purity lies in the heart’s fervor, not in outward appearances. #poetry #poem #persianpoetry #love #music #iranianhistory #song #حافظ #poetry #شعر #حافظ #آرامش #عشق #ریلکسیشن #موسیقی #دلنشین