У нас вы можете посмотреть бесплатно هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی | این غزل، نقشهٔ راهِ رهایی است| Hala Pasban Manzil или скачать в максимальном доступном качестве, видео которое было загружено на ютуб. Для загрузки выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием видео, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса ClipSaver.ru
هله پاسبان منزل… صدای بیداری مولانا در دل شب این غزل مولانا دعوتی است به بیداری درونی، شجاعت، و اعتماد کامل به خدا. رومی میگوید وقتی انسان از خواب غفلت بیدار شود و به خدا تکیه کند، هیچ ترس و خطری قدرت آسیبزدن به او را ندارد. ترس، تنبلی و نفس مثل «سگ و گاوِ کاهدان» هستند که در برابر شیرِ حقیقت هیچ توانایی ندارند. مولانا تأکید میکند که اگر انسان قدم بردارد، سعادت خود بهدنبال او میدود، بخت خدمتگزار او میشود و مسیر سخت، به بهشتی جاودان تبدیل میگردد. این غزل پیامی است دربارهٔ توکل، رهایی از ترس، بیداری قلب و حرکت به سوی حقیقت. 🎶 اگر این نغمه با دل شما همصداست، خوشحال میشویم کانال را سابسکرایب کنید و آن را با عزیزانتان به اشتراک بگذارید. This Rumi ghazal is a call to inner awakening, courage, and complete trust in God. Rumi says that when a person wakes up from spiritual sleep and relies on the Divine, no fear or danger can harm them. Fear, laziness, and ego are like weak animals before the lion of Truth. He teaches that when you take a step, happiness itself runs toward you, destiny becomes your servant, and the hardest journey turns into paradise. The poem is ultimately about faith, fearlessness, spiritual alertness, and walking toward Truth. متن کامل غزل شمارهٔ ۲۸۳۰ مولانا هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان به دمی چراغشان را ز چه رو نمینشانی بگذار کاهلی را چو ستاره شبروی کن ز زمینیان چه ترسی که سوار آسمانی دو سه عوعو سگانه نزند ره سواران چه برد ز شیر شرزه سگ و گاو کاهدانی سگ خشم و گاو شهوت چه زنند پیش شیری که به بیشهٔ حقایق بدرد صف عیانی نه دو قطره آب بودی که سفینهای و نوحی به میان موج طوفان چپ و راست میدوانی چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی چه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشد سفر درشت گردد چو بهشت جاودانی تو مگو که ارمغانی چه برم پی نشانی که بس است مهر و مه را رخ خویش ارمغانی تو اگر روی و گر نی بدود سعادت تو همه کار برگزارد به سکون و مهربانی چو غلام توست دولت کندت هزار خدمت که ندارد از تو چاره وگرش ز در برانی تو بخسپ خوش که بختت ز برای تو نخسپد تو بگیر سنگ در کف که شود عقیق کانی به فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسی که خدا تو را نگوید که خموش لن ترانی خمش ای دل و چه چاره سر خم اگر بگیری دل خنب برشکافد چو بجوشد این معانی دو هزار بار هر دم تو بخوانی این غزل را اگر آن سوی حقایق سَیَران او بدانی #Rumi #rumipoetry #mysticsong #persianpoetry #poetryinmusic #مولانا_رومي #مولانا #غزل_مولانا #موسیقی_عرفانی #رومی #آوای_عشق #مولانا_رومی #نوای_مولانا #شعر_عرفانی #شعر_مولانا